۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

گزارشی از اتاق جنگ ارتش سایبری

معرفی سربازان گمنام امام زمان در دو جوخه ی سایبری حمزه و میثم:
1- نام: حسن - نام اینترنتی: ندارد - تخصص: رصد سایت های اینترنتی و جمع آوری و سرهم‌بندی نوشته ها برای درج در روزنامه ی کیهان
گزارشی از اتاق جنگ ارتش سایبری
2- نام: احمد – نام اینترنتی: مهسا – تخصص: ای میل نویسی با پوشش زن زیبا برای فریب نویسندگان
3- نام: غلام – نام اینترنتی: پیرون – تخصص: تخریب نویسنده ها از طریق ایجاد شک و دودلی در خوانندگان
4- نام: اسماعیل – نام اینترنتی: هوشنگ – تخصص: گذاشتن لینک های انحرافی در سایت های اشتراک لینک
5- نام: قاسم – نام اینترنتی: گوزل – تخصص: نوشتن مطالب پان تورکی و پان عربی و ضد فارس ی برای به‌ جانِ ‌هم ‌انداختنِ مخالفان
6- نام: مسعود – نام اینترنتی: یا حسین میرحسین – تخصص: نوشتن مطالب تند در حمایت از سبزها و فحاشی به غیر سبزها به نحوی که خواننده از هر چه سبز است احساس نفرت کند
7- نام: چنگیز – نام اینترنتی: ذوالفقار – تخصص: تهدید به زدن و کشتن مخالفان
8- نام: یاسر – نام اینترنتی: دکتر ادیب – تخصص: نوشتن کامنت های تحقیرآمیز و دادن رای منفی به نوشته ها برای تضعیف روحیه نویسندگان
9- نام: قربانعلی – نام اینترنتی: بسته به نوع کامنت: کورش شاهِ شاهان، سکولار جمهوری خواه، ...  – تخصص: کامنت گذاری به نام اپوزیسیون خارج از کشور به قصد ایجاد تنفر از آن ها
نمونه هایی از عمل‌کرد سربازان گمنام سایبری:
1- گزارش تهیه شده توسط حسن برای کیهان شریعتمداری به تاریخ 27 تیر 1390:
"شبكه صهیونیستی بالاترین معتقد است اصلاح طلبان در جبهه اپوزیسیون مشغول ژانگولربازی وبسایت یكی به میخ و یكی به نعل هستند. یكی از كاربران بالاترین در ارزیابی مواضع متناقض و غیرقابل اعتماد اصلاح طلبان نوشت: این ژانگولری كه این روزها به راه افتاده كه اصلاح طلبان یكی به میخ و یكی به نعل می زنند چه معنی می دهد؟ یكی می گوید من از اصلاح طلبی تبری می جویم، یكی می گوید من اصلاح طلبم و در چارچوب قانون اساسی فعالیت می كنم. اما با این حال باید پرسید چگونه است كه جمهوری اسلامی غالبا یك قدم از اپوزیسیون مخالف در عرصه میدان جلوتر است؟ آیا این به معنی مصالحه های پشت پرده نیست كه در میان به گونه ای دیگر به نمایش گذاشته می شود؟ ایرادهای تاكتیكی جنبش سبز چیست كه رو به انتزاع می رود؟ این شبكه وابسته به معاندین در مطلب دیگری تصریح كرد: جنبش سبز دچار ریزش بدون رویش شده و به نحوی كه می توان گفت اكثریت آنها ریزش كرده اند. علت را باید در عدم همراهی سران با بدنه جنبش، دلسردی گسترده، فراخوان های غلط به خیابان كه باعث سرخوردگی بیشتر شده دانست. كار جنبش خندان حالا به ذكر مصیبت رسیده است. خبرهای غمناك در فیس بوك و تویتر بیشتر از خبر طنزآمیز لایك می شود. بالاترین در مطلب سوم تصریح كرده است: آقا یكی ما را حالی كند. ما این راه سبز امید را نمی شناسیم. نكند باز رژیم ترفندی زده و در میان ما نفوذ كرده است؟ كاربر چهارم بالاترین تصریح می كند: می گویند در قبیله ای برای گرفتن یك مهمانی همه مشغول كار می شوند تا آتش به پا كنند و برای همه آش بپزند. هر كسی به سهم خودش تلاش می كرده یكی هیزم می آورد، یكی آب می آورد، یكی مواد لازم برای آش رو جمع می كرد و یكی آشپزی می كرد. تو این وسط یكی هم بود كه نشسته بود و نه تنها كمكی نمی كرد بلكه به بقیه هم می خندید و مسخره می كرد. آش كه داشت آماده می شد ناگهان دیدند سرو كله این دلقك پیدا شد. چون می دونست كه كمك نكرده و سهمی از آش نمی بره دو تا دونه پشگل بز از روی زمین برداشت و انداخت تو آش و گفت « ما هستیم»!! فلسفه بوجود اومدن به اصطلاح جنبش«ما هستیم» همین پشگل اندازی است. همه می دونند «شما پشگل انداز هستید»." 
2- ای میل مهسا به یک نویسنده: من شما را خیلی دوست دارم. راست اش را بگویم عاشق شما شده ام. کاش می شد شما را ببینم. با هم قراری می گذاشتیم و من از نزدیک نویسنده ی محبوب ام را که بزرگ ترین نویسنده ی قرن است می دیدم. من حاضرم برای شما هر کاری بکنم. دوستام به من می گن مهسا تو با این زیبایی و قد و هیکل ات چرا دوست پسر نمی گیری. من می گم یا شما یا هیچ کس دیگر. من حتی از شما نوشتن یاد گرفتم و اگر بخواهید نوشته هایم را برای تان می فرستم که در سایت تان منتشر کنید. کاش می شد شما را ببینم. آه. چه شب هایی را با هم می گذروندیم. حالا که نمیشه. ولی می خوام بگم این یارو نویسنده هه را خیلی مراقب اش باشید. همچین دلم شور می زنه می گم نکنه خدای نکرده... نه. حتما چیزی نیست و دلشوره ی من بیخوده. قربونت برم. می میرم برات. آی لاو یو. 3> 3> 3> 
3- کامنت پیرون: میگم‌آ، این یارو نویسنده هه که امروز می گه سبزم، همیشه با آخوندا دست اش تو یک کاسه بوده. من خودم از طریق یک منبع موثق شنیدم یک زمانی توی اوین کار می کرده و تیر خلاص می زده. می گم نکنه یارو مامور باشه و می خواد با این حرف ها ما را گول بزنه که حکومت سر جاش بمونه؟ خیلی مشکوک می زنه. من هیچ وقت بهش اطمینان نکردم. اصلا این بابا چطوری از فرودگاه پا شد اومد خارج؟ مگه ماموران وزارت اطلاعات کور بودند که این بتونه به این راحتی از دست شون در بره؟ نه! حتما کاسه ای زیر نیم کاسه هست... 
4- لینک هوشنگ: بچه ها اینم یک لینک با حال برای اینکه حال و هواتون عوض بشه. همه اش که نمیشه رفت راهپیمایی. یه کم هم حال و حول لازمه. حالا فردا تندروها نیان بگن "هوشی" وسط کشت و کشتار لینک های این جوری می ذاره. به خدا قصد بدی ندارم. ضمنا امی واین‌هاوس هم مُرد. خدا رحمت اش کنه... 
5- کامنت گوزل: اصلا تمام آتیش ها از گور این فارس های راسیست بلند میشه. این ها نمی ذارن که ما به زبان تورکی و عربی حرف بزنیم که خودشون فارسی حرف بزنند. زنده باد الهام علی یف. زنده باد جنبش الاحواز. 
6- کامنت یاحسین میرحسین: شما دروغگوهای پست فطرت عوضی هیچ کدوم‌تون سبز نیستید. سبز فقط ما هستیم. شما کجا رفتید به مهندس موسوی یا شیخ مهدی رای دادید؟ شما ها نبودید که پیش از انتخابات می گفتید باید انتخابات را تحریم کرد؟ شما ها نبودید که می گفتید مهندس موسوی عزیز ما دست اش به خون جوانان در دهه ی شصت آغشته است و باید او را محاکمه کرد؟ حالا چطور شده که هِی مهندس مهندس می کنید. هِی رای من کو رای من کو می کنید. شما کجا رای دادید که حالا رای تان را می خواهید پس بگیرید؟ سبز فقط ماها هستیم. شما ها هم اگر راست می گید برید برای خودتون جنبش درست کنید.  
7-  ای میل ذوالفقار به یک نویسنده: هوی یاروئه. فکر کردی تو کنج تاریکی نشستی ما نمی دونیم تو کی هستی؟ بدبخت شناسایی شدی. خودت و زن و بچه ات زیر نظر ما هستید. سرنوشت مختاری و پوینده در انتظارته. بی شرف پدر سگ حرومزاده... 
8- کامنت دکتر ادیب: نویسنده ی عزیز. من نوشته های شما را خیلی دوست دارم ولی فکر نمی کنید اگر یک کم بروید و استراحت بکنید و چیزی ننویسید، نوشته های تان بهتر می شود؟ متوجه نشده اید که تازگی ها چقدر احمقانه می نویسید؟ آخر این ها را که شما می گویید همه ی ما می دانیم. هر بچه مدرسه ای می تواند مثل شما بنویسد. دوستدار همیشگی شما. کاوه 
9- کامنت کورش شاهِ شاهان: مگر اعلی حضرت چه کرد؟ یک مشت جانی بی پدر و مادر مارکسیست روسی مرتجع سرخ و سیاه را گرفت تا مانع از برآغالیدن آن ها بشود و مملکت به این روز نیفتد. خوب کرد. باید بیشتر هم می کرد. سروران! اگر اعلی حضرت رضاشاه دوم به ما  پروانه بدهند، همین فردا با سربازانِ جان برکفِ آرتشِ شاهنشاهی، ایران را فتح می کنیم و پروانه نمی دیم موسوی‌چی‌ها با مطرح کردن جنبش سبز و ایجاد همبستگی میان نیروهای مخالف بخواهند سرِ ما را گرم کنند و در میان سلطنت طلبان راستین چَخِش ایجاد شود. ولی به گمان ام اعلی حضرت رضاشاه دوم هم گول این ها را خورده اند و دستبند سبز به خودشان می بندند که ایدون مباد. زنده باد کورش، زنده باد داریوش، مرگ بر مهندس موسوی.

۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

بیانیه جدید واهمیت جایگاه شوراي هماهنگي راه سبزاميد در جنبش اعتراضی مردم ایران

بالاخره بعد از مدتها از شوراي هماهنگي راه سبز خبري  بيرون آمد و بيانيه اي تحليلي را در رابطه با وضعيت انتخابات در جمهوري اسلامي ارائه كرده كه از نظر نگارنده يكي از كاملترين ومفصلترين بيانيه هاي شورا در رابطه با حقوق شهروندان ايراني مي باشد.اما شوراي كه گفته مي شود اعضاي آن منتصب ميرحسين موسوي هستند ومورد تائيد ضمني مهدي كروبي تا كنون چه كرده است؟ در فضاي غبار آلود سياست ايران وجود هر اپوزيسيوني غنيمت است .اين روزها همه يك حرف مي زنند. از مجاهد كه رئيس جمهور را قبلا انتخاب كرده تا سلطنت طلب و اصلاح طلب غيرحكومتي و سكولار همه بربرگزاري انتخابات آزادو دموكراسي و راي مردم تاكيد دارند اما انچه كمتر به آن پرداخته شده اين هست كه چرا اين هدف مشترك اينقدر بين گروهها سياسي اختلاف ايجاد كرده است؟
انگاري هيچ اعتمادي بين گروههاي سياسي وجود ندارد و هر گروهي فكر ميكند كه گروه ديگر در صورت به قدرت رسيدن ديگران را حذف خواهد كرد. مسلما بخشي از اين توهم عدم اعتماد نتيجه اقدامات جمهوري اسلامي بعد از انقلاب بوده است اما دليل ديگر را بايد در اختلا ف اساسي بين راهكارهاي ارائه شده بين اين گروهها ذكر كرد.اما سوال اينجاست راهكارهايي كه ميتوانند بصورت موازي هم اقدام شوند نبايد سبب اختلاف شودپس چرا بخشي از قدرت جنبش سبز صرف دعواهاي درون اپوزيسيوني شده است .اگر بتوان مكانيزمي براي مهار اين قدرتي كه قرار است به دست كسي برسد انتخاب نمود شايد بتوان مشكل اول را حل نمود اما مشكل دوم ناشي از چيست؟ آيا اصلا جوابي منطقي مي توان براي ان يافت؟
وقتي مردم در سال 84 به شخصي مثل معين راي ندادند و در سال 88 مشتاقانه به موسوي راي دادن آيا كسي پرسيد منشاء اين رفتار دوگانه چيست؟ مسلما اين چرخه تكرار خواهد شد و مردم مجددا وقتي خود را از ايدهآلها دور ديدند اين حداقل ها خواهد بود كه سبب حركت آنها خواهد شد اما نتيجه شايد اين دفعه فراتراز تصور انها باشد. اگرتوان مردم ايران به اندازه اهدافشان بود شايد قضيه فرق مي كرد اما در اين فضاي فعلي  جنگيدن براي ايراني ايده آل در كنارهر حركت مثبتي بايد مورد تائيد نخبگان سياسي و اجتماعي باشد تا ايجاد سرخوردگي در جامعه نكندو فضاي همدلي و شادابي جنبش آزاديخواهي حفظ شود. از اين نظر بايد قدرشوراي سبز اميد را دانست كه  شايد پتانسيلي بيش از ساير گروههاي سياسي داشته باشد كه حتي اگر اهداف ان ايده ال ما نباشد اماممكن است فضايي ايده ال رابراي فعاليت ايجاد نمايد. درغيراينصورت بايد منتظر ماند تا باز اين داستان تاريخي درزماني طولاني تر تكرار شود.

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

چرا فريدون فرخزاد را کشتند؟

متن سخنان سياسی زنده ياد فريدون فرخزاد درکنسرت آلبرت هال لندن

به پاس احترام به اين آوازخوان شجاع و مدرن ايران،

برای نخستين بار به صورت مکتوب منتشر می شود.


فرخزاد:  برای ملتم مي ايستم. سينه ام را سپر می کنم!

فرخزاد:  با ايرانی کار کردن مصيبتی است.

فرخزاد:  از يه پاسپرت چُسکی اينها نترسيد که بهتون ميدن يا نميدن!

فرخزاد:   يک روزی ملت ما آزاد ميشه و اين روز زياد دور نيست.

فرخزاد:   فرهنگ هميشه غالب ميشه بر زور و ستم و قلدری.

فرخزاد:   آمريکائی ها چراغ سبز دادند که روح اله خمينی بر جان و مال و ناموس من و شما غالب بشه. انگليسها هم به اونها کمک کردند.

فرخزاد:  خمينی نتونست از پس زبون من بر بياد!


اولاً که شبتون بخير،اگر نوروز بود بشما می گفتم که عيد شما مبارک،ولی هنوز مونده ديگه چند روزی ولی فرقی نمی کنه بهر جهت در يکی از اين سالها سال مبارک خواهد شد واوضاع جورديگری خواهد شد.طبيعیهِ ، طبيعیهِ دنيا نه اون جوری که بوده  مونده، نه اون جوری که هست می مونه، نه اون جوری که بعد خواهد شد خواهد موند.همه چيز در حال تغيير و تحوله.ِ منهم در حال تغير وتحول هستم. چهار سال قبل برای اولين و آخرين بار به لندن اومدم روی صحنه البته اين همه جمعيت نبود،اون موقع سالن ما کوچکتر بود و حرفهائی که من ميزدم به دل همه نمی نشست من برنامه سياسی اجرا می کردم باتفاق سعيد اگر يادتون باشه ،خُب مردم زياد علاقمند به اين مسائل نبودند.خيلی زياد می گفتند که ای بابا اصلاً بتو چه؟،به ما چه؟ خوب چکارداری به اين کارها؟ از لُس آنجلس ديشب يه فيلم ديدم. يک آقای کمدين که خيلی دوست دارن مردم را به خندونن. ولی من گريه ام گرفت از اين همه ابله بودن آدمها که اسم خودشون را هم هنرمند ميگذارند که می گفتش که بعله يک نفر نوار من رو پخش می کرد که: سرباز،سرباز فلاًن بعد هم از دهن خمينی اين حرف مياد بيرون بتو چه تو؟ بروشب بود بيابان بودِت روبخون . نه راست ميگن اونا که اونجا هستن واقعاً اينطور فکر می کنند. بمن چه، بشما چه. فقط به اونا مربوطه که در زندگی خودشون غوطه ور باشند و درهزاران کيلومتر دور از ايران در عالم خيال دارند ايران رو دوباره می گيرند.البته می گيرند،همون جور که عمه شون ايران رو ازدست داد،خودشون ايران را دو باره می گيرند. ولی مسائلی که من اون زمان مطرح می کردم مسائلی بود که از دلم بيرون می اومد. مسائلی بود که صادقانه با مردم ايران در ميان می گذاشتم و مسائلی که امشب مطرح می کنم همون مسائل هستند.....ما درسته که نوروز رو جشن می گيريم ، پای کوبی هم می کنيم، رقص هم می کنيم،آواز هم می خونيم،همه کار می کنيم،هر چی ميگن درست ميگن ولی اون آدمی که اهل منطق و فکر و سياست است واجتماع رو می شناسه می دونه که هميشه در هر کشوری در مقابل مذهب - نميگم مذهب بد يا مذهب خوب،مذهب هم به خودی خود بد نيست ما هستيم که همه چيز رو بد می کنيم- در مقابل مذهب، مليت رو قرار ميدن در مقابل الله اکبر زنده باد ايران رو ميذاريم،در مقابل عاشورا وتاسوعا ،عيد نوروز رو ميذاريم،چهارشنبه سوری. اين ديگه طبيعت بشرِکه اين جوری مقاومت ملی بکنه ونه بپايکوبی  ربطی داره نه بفساد اخلاق ربطی داره، اگر واقعا گر حکم شود که مست گيرند در شهرهرآنچه هست گيرند......مردی است(رضا فاضلی) که سعی می کنه مردم ايران با افکار و آثار استاد دهخدا آشنا بشند و در همين راه بچه اش رو از دست داد. عيد نوروز زمانی است که ما همديگر رو بايد خيلی بيشتر دوست داشته باشيم.من که دوستِ تون دارم ،زنها که عاشق من بودند هميشه، مردها هم با من خوب شدند.بعد از انقلاب مردها به من راضی شدند بعد از اينکه اين آقايون رو ديدند،گفتنند: بابا خدا پدر فرخزاد رو بيامرزه. به رضای فاضلی گفتم: رضا جون درسته که من شو اجرا می کنم ولی خوب دهن من و زبان من مسله ديگری است، می تونم از اون حرفها بزنم که می خواهم؟ گفت: آره عزيزم هرچی می خواهی بگی بگو. چون هرچی می خوام بگم من به توضيح المسائلی اشاره کوچک می کنم يک کتابی است که اينهائی که ميگم، اولاً من امشب به هيچ وجه جوک نميگم يعنی چيزهائی را ميگم که جدیِ جدیِ تو کتاب نوشتن ،مردم می خرند و می خونن و می خنندند،شما نخونده ايد ،نخنديديد، من براتون ميگم چی توش نوشته «.....برتمام مسلمانان يعنی همه واجب است که(پزشک هم هستند ديگه) بعد از خوردن غذا رو به قبله خوابيده و اين انگشت خود را در خرخره نموده (عين جملات) آروقی جانانه زند تا غذاهضم گردد.» حالا اين تيکه رو تفسير کنم من مثلا بيام لندن تو اين بدبختی، پاس پناهندگی نمی دونم، اينور و اونور،بعد برم پمپ بنزين کار بگيرم بعد يک بيگ مگ بخورم وسطkansigton hig sreet  بخوابم کف خيابون انگشتمُ رو بکنم تو گلوم آروق بزنم جانانه که غذا هضم بشه اون چيزی که ما بدبختها اين روزها می خوريم اصلا خود بخود هضم شده  قبلا. ما داريم هضم شده مارگرت تاچر رو می خوريم. هم تو ايران هم تو اين جا ، بماند،اما هضم بشود! حالا قسمت دومش ،حالا داستانی است،نوشته که «برهرمسلمانی واجب است بعد ازغذای حاجت (اصلا بيگ مگ خوردن غذای حاجت نداره که) اين انگشت مسلمونا اون بالا بگم،اين مالِ گلوتونه ها عوضی نکنيد ستون دين خراب ميشه روسرتون،اين انگشت در روز چندين بار بخودنموده تا تطهير کامل شود».حالاگوش کنيد اولا که چرا اين انگشت مال گلو؟ اين انگشت مال اون جای آدم؟ ما اين رو نفهميديم! خدا پدر و مادرشونه بيامرزه تو اين کتابهای اينا غير از معده و پايين تنه چيز ديگه ائی نيست.دستورات دينیِ آسمانيه همش اين جا و اونجا،حالا بماند.بعد کسی که از پنج سالگی بچه مسلمان،نوشته بايد اين کار رو بکنه  بچه مسلمان!نوشته بچه پنج ساله از پنج سالگی انگشت حالا اگه دست نداشت دائی جانش بايد انگشت گنده خودشو بکنه بعد تازه بزرگ ميشه بجرم لواط مردکه رو اعدام می کنند،معلومهِ يارو اون کاره ميشه وقتی روزی صد دفعه انگشتشو بکنه بخودش .

اما مگه ميشه؟ يه ملت رو ملتی که حافظ و سعدی خونده يک انگشت به دهنش يک انگشت به ماتحتش راه بره تو خيابونها!؟ اين دينه؟ اين دستور دينیِ؟ اينو آوردن تو ايران گذاشتن بجای فرهنگ سعدی،مولوی و حافظ. (بعضی از جماعت به عنوان اعتراض سوت می زنند) سوت نزنيد گريه بايد بکنيم بر احوال خودمون. شما در لندن در تئاتر آلبرت هال نيازی به انگشتهای منهم نداريد. خودتون ماشاالله بهمه انگشت می رسونيد از طريق روزنامه و اعلاميه و فلان،ولی اونائی که تو ايران هستند اون چهل ميليون، بايد ديگه دين گفت شرع دين، اين مال بالا اون مال پايئن. حالا با اين چکار ميشه کرد !؟ من نمی دونم ولی خوب حتماً برای اون چيزی پيدا ميکنند. اما بماند راجع به اين کتاب من امشب با شما صحبت ميکنم .درضمن اين کتاب هست توی لندن. بخرين ، بخونينن تا ببينن که برسر ملت ايران اين نيامده که باغ مونه گرفتن آخه بعضی وقتها می شينن همچی ميگن که آقا تمام اين صندق قباله خونه اس گرفتن ،چکار کنم؟! خوب کردن گرفتن! کسی که يک صندق قباله خونه داره، اما هيچ کس نميگه سعدی رو گرفتن،حافظ رو گرفتن،مولوی روگرفتن،فروغ فرخزاد،پروين اعتصامی اينها رو کسی نميگه ! ميگه ماشين بنزم رو گرفتن. آقا دوست آخوند نداری پس بگيرم.بماند اينا بعداً اشاره به اين کتاب جالب ميکنم براتون.ميخواهم يک آواز بخونم براتون ما ها با هر طرز تفکر سياسی، يک چيز مشترک داريم ، وطن مشترک،آب وخاک مشترک وفرهنگ مشترک،وطن ما ايرانه.........من بچه که بودم بابام افسربود. بعد ميوه می آورد خونه ظهرها مردم  مياوردند ديگه که زن و بچه شون بخورن بعد ما فوری می دويدم ميوها رو می خورديم بعد مادرم ميزد رو دست ما می گفت: نخور! ، بچه که نتونه شکمشُ نگهداره بزرگ بشه اونجاشم نگه نمی داره.همين جوری هم شد، جدی ميگم واقعاً همين جوری شد. ولی خوب فکر می کنم باباهای شما هم همين چيزها رو به شما گفته بودند هم چين چيز خنده داری نيست حالا اين بماند. تو آلمان يک بوريس بکر بود تنيس بازی کرد تمام مردم آلمان ايستادند که بوريس بکر قهرمان ،رئيس جمهوررفت خم شد جلوی پسر هفده ساله و فلان. حالا ما که الحمدالله رئيس جمهور نديديم که جلوی ما خم بشه اگه َم ميشُد اتفاقاً بد نبود.ولی خوب نه واقعاً حيف انگشت اونا که الحمدالله يکی شون آبدار بوده، روسای جمهورشون يکی ديوانه بوده، يکی شون نمی دونم خمير گير بوده، يکی شون بنا بوده، رئيس مجلس نانوا بوده تو نجف، اون يکی ها بماند با قصاب و عطار وبقال خوب بشيد اينها ممکنه فردا رئيس جمهور ايران بشن اينقدر بد نباشيد باها شون بماند......

در کتاب نوشتن که دوازده جا در اسلام برای عشق بازی حرامه،(سئوال و داد و فرياد حاضرين درسالن ) حالا می دونی مال کيه ديگه داد نزن!   اول - زيردرخت ميوه ، قشنگ ترين جاست برای عشق بازی. پرسيدم به يه کسی گفتم آقا چرا حرامه؟ زير درخت ميوه چرا حرامه؟ گفتش ممکنه سيب بيفته اونجای امام بشکنه مثلاً ، نه يک بار درست درست شده باشه. سيب بيفته بشکنه! .دوم- 42 جا برای عشق بازی حلال است در کتاب نوشته ،يک- پشت کوهان شتر (واقعاً ماها که روی زمين صاف راه ميريم نمی تونيم کاری بکنيم بريم پشت کوهان شترعشق بازی کنيم) نوشته نَعُوذ بالله ننوشته که اينکارها رو نکنيد ،نوشته نَعُوذبالله اگر کسی خواست با شترعشق بازی بکند(عشق بازی لب شتر رو بگيرم بگم عزيزم!) عشق بازی،عشق بازی کند چهارچيز بايد حلال باشد.اول- ميخی که شتررا با آن به زمين ميخ کوب می کنند. دوم- طناب گردن شتربه ميخ . سوم- (حالا پايين تنه شتراز ميخ شروع ميشه) سوم چی چی نبردبانی که ميذاری از شترميری بالا.چهارم- چهارطبقه از اين امر مستثنی هستند چشم سبزها،ديوانه ها،شعرا وآدمهائی که باعث خنده مردم ميشن. الحمدالله من مستثنی هستم از عشق بازی با شترحالا که نميشه با شتر،اگه کسی اينجا هست خيالی داره بعداًً( خنده فرخزاد،ً ها ها ها ها ها) آخه من نمی فهم اين کتاب دينی خوبه چرا توش نمی نويسن با دخترهمسايه تون عروسی کنيد خيال خودتون رو راحت کنيد. شتر،م يخ طويله، سوزن نخ نردبانی بخرم که بغل شتر بخوابم. تازه نوشته اکر نَعُوذ بالله شخصی خواست - يعنی خودشون چون می کنند- آدم کارهائی رو که  ميکنه می نويسه، چرا من نمی گم عشق بازی با خر چيه؟ برای اينکه نمی دونم چيه، نَعُوذبالله اگر شخص مسلمانی خواست با الاغ عشق بازی بکند لازم است که روز بعد الاغ رو به چهل کيلومتری برده بفروشد. مثلاً من توی لندن با يه الاغ عشق بازی کنم! الاغ رو سوار اتوبوس دو طبقه کنم برم چهل کيلومتری. کجا!؟ آب کُر آبی است سه وجب در سه وجب در سه وجب.حالا اگر زير شير آب بشورم چه ايرادی داره.آب کُر سه وجبی تو انگليس! آب سه وجبی! چی چی سه وجبی هست که آب سه وجبی باشه ؟ حالا. بعد نوشته که بر مسلمان واجب است يک مشت از آن آب ببويد اکربوی ادرار نداد يک  قلپ از آن آب ميل بفرمايد.حالا مثل اينکه ما يک عمرشاش خورديم مثلاً می دونيم مزه ادرار چيه ! اگر مزه ادرار نداد ؟ من چه می دونم مزه ادرار چه جوری ،می خوام بگم شما که امام هستيد بخوريد به ما بگيد مزه ادرار ميده! نه؟ چرا من بايد شاش بخورم که مسلمان باشم چرا؟ اگر مزه ادرار نداد بعد اون آب، آب کُرِ من می تونم برم باهاش نماز بخونم. بنده بو کردم مثلاً بوی عطرکريستن ديورداد،خوردم مزه شاش داد،خوب چکاربکنم شاش بخورم که مسلمان باشم چرا؟ آخه اين چه دينی است که همش با پايئن تنه و معده کار داره؟ همش شاش؟ نمی دونم سوراخ فلان وسوراخ فلان؟، يک کلمه از مغز توش نيست! حالا گفتن زمان پادشاه، يادمه زلزله اومد. درطبس. تمام اهالی 90.درصد مردم مردند. حالا زمان اينا اگرزلزله ائی حادث شد يعنی يه چيز مهمی هم نيست مثلاً ممکنه فقط يک مليون بميرند(براشون) مهم نيست.اگر زلزله ئی حادث شد شخصی در طبقه دوم خوابيده بود مثلاًً شخص 7. ساله عمه آن شخص7. ساله چند ساله است ؟11.ساله حالا زمان شاه زلزله می اومد مردم دنبال کفش و کلاه و شلوارشون بودند.حالا زمان اينا اگر بر اثر تکانهای ناشی از زلزله آن شخص بروی عمه خودافتاد طفلی که از اين جريان حادث ميشود حلال زاده است. کی تو زلزله رو عمه اش می افته بچه دار ميشه؟ آخه اين چه دينی (است) که آدم بغل عمه اش می خوابه؟ مگه ميشه؟حالا کی تو زلزله اون حالت تحريک جنسی رو داره که صاف بيفته رو عمه اش بچه هم درست بکنه؟ چی چیه اينا؟ گفتن که دادستان انقلاب گفته:اگه مردکه از اين حرفها بزنه می کُشيمش. گفتم: دادستان انقلاب خودش دراثر تکانهای ناشی از زلزله بدنيا اومده! اين حرفها چيه؟ مگه ميشه؟ خونه داره رو سرم خراب ميشه من بيفتم روی عمه ام بگم آخ جون قربونت برم عمه! ای وای! اسمش و هم بزاريم فريدون! داستانيه آخه! چی چیه؟ اين کتابُ دادن دست بچه های مدرسه که اگر زلزله ائی حادث شد بدوننن که، بماند اين داستان زندگی ماست .تورو قران اينقدر داد نزنين (فرياد جمعی ازحاضرين در سالن فری بايد برقصه) خيلی خوب می رقصم عزيزم! ها ببين اون زمان گذشت که فری بايد برقصه. من برای ملتم می رقصم! آره عزيزم برای اينکه بجاش برای ملتم وا ميستم. سينه ام را سپر می کنم. شما تو لژتون بشينين قربان مشروبتونو بخورين. زياد ناراحت نباشين. من مال چهارراه گمرکم عموجان! با کی طرفی! اينو نگا کن! خمينی نتونست از پس زبون من بر بياد تو می خواهی بر بيائی؟  نوشته که: گوش کنيد «خداوند تبارک و تعالی 12نوع از حيوانات رو که اول انسان بودند بخاطر فساد اخلاق تبديل به حيوان کرده.» اينو ميگم بخونين! هست. نوشته که: خرگوش زنی بوده است که پنهان از انظار(يعنی يواشکی) زنا می کرده. يعنی يواشکی خيانت می کرده به شوهرش مزخرف کامل يعنی اين! همه کنسرت من5... آدم اينجا يک دونه خرگوش نبايد باشه. نه واقعاً مگه ميشه !؟ يعنی يک دونه زن خائن هم نيست اينجا؟ ميشه! بابا گوش کنيد چی چی نوشته؟!  نوشته که: «قضای حاجت در زمين غصبی جايز نيست.» يعنی اگه شما واقعاً وسط خيابون رفتين قضای حاجت. حالا اسمش رو قضای ناراحت معده تون بوديد بايد اول قباله خونه يارو رو ببينيد بعد بريد توش اون کار رو بکنيد. در کوچه بن بست جايز نيست.سر چهارراهkansigton جايزِ (است؟!)  اين کتاب اخلاقی است که بدست بچه 7 ساله ايرونی دادند. بهش ميگن اينو بخون و طبق آن رفتار کن. اين کتاب رو میدونيد بجای کتاب کی دادند؟ اين کتاب رو بجای کتاب کليات مولوی ، کليات حافظ، کليات سعدی دادند. البته جواب  خمينی اينه که مولوی گفته:

هر چه می گويم بقدر فهم توست

 مُردم  اندر حسرت  فهم درست

 اين جواب اين آخوندهاست. اما از زبان حافظ.  اين چيزها که ميگم می خندين،جوک که نيست. کتابهِ، کتاب دينی ملت ايران!ِ جوک نيست. گريه داره! ولی خوب ما می خنديم! اما حافظ يک شعر داره که جواب اينها رو در چندين صد سال قبل داده حافظ می گويد: (فرياد بعضی از افراد در سالن: فری بايد برقصه ) حتمن عزيزم! با لباس می خواهين يا بی لباس می خواهين؟! کُدومشو می خواهين؟! تازه کُدوم فری (فريدون) رو می خواهين؟ حافظ گفته که: من می دونم شما حافظ رو نمیشناسيد و نمی دونيد من چی ميگم! به همين دليل چند دقيقه خودتون رو نگهداريد. بقيه می شناسند حافظ رو. حافظ گفته که: مگه ميشه کسی از فرهنگ ايران صحبت بکنه  بعد يکی بگه فری بايد برقصه؟! حالا فری شب مياد خونه تون ميرقصه! شايد  بر اثر تکانهای ناشی از زلزله بروی عمه پير توهم افتادم! امشبو تو حادث شدی. اين جواب مردم ايران هست به خميِنی حافظ ميگه:                       


نفس باد  صبا مشکن  فشان  خواهد  شد    

عالم   پير   دگر   باره    جوان     شد                            

ارغوان جام عقيقی به سمن  خواهد داد   

چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد             

 اين تطاول (يعنی اين درد رنج) که کشيد از غم هجران بلبل      

تا سرا پرده  گل  نعره  زنان خواهد شد


 اين جواب حافظه. جواب فرهنگِ ايرانِ و جواب مردم ايران. مثل شما کهِ با برگزاری سٍنّتهای ملّی شون و بدون تشويق از اين روزنامه ها واعلاميه ها و غيره و ذالک> ملّيت مون رو حفظ کنيم. برای ما چی مونده؟ ما چه جور مِيتونيم ايران رو حفظ کنيم  وقتی دستمون بهش نميرسه؟ وقتی دست وزارت خارجه انگليس پثت خمينی (است)؟. من چطور می تونم دست اونها را از پشت خمينی بردارم؟ فقط با زنده نگهداشتن سنّت های  ملّی. (فرياد و تشويق همرا با دست زدن از طرف اکثريت حاضردر سالن). دست بزنيد! از يه پاسپرت چوسکی اينها نترسيد که بهتون ميدن يا نميدن! همين ها اين بلارو بسر من و شما آوردند. همينا تو همين سالنها. ولی يک روزی، يک روزی، يک روزی ملت ما آزاد ميشه و اين روز زياد دور نيست. انگليسها هم نمی تونند زياد خمينی ها رو نگه بدارند، فرهنگ هميشه غالب ميشه برزوروست مو قلدری. فرهنگ ايران هزاران سال غالب شده، بر چنگيز مغول غالب شده. اين ها کی هستند؟ که فرهنگ ايران بر اينها غالب نشه!؟ من فقط متًاسف هستم. برنامه سياسی نيست.... بهر صورت من می تونستم يک آوازبخوانم، ولی فکر می کنم نوروز فقط ساز و آواز نيست. بعضی ها هنوز نشستن ميگن که انشااله امريکائی ها چراغ سبز ميدن ماها ميريم ايران. آمريکائی ها چراغ سبز دادن ما را بيرون کردن از کشورمون! ما هنوز نمی خواهيم اين واقعيت ها را قبول بکنيم. آمريکائی ها چراغ سبز دادند که روح اله خمينی بر جان و مال و ناموس من و شما غالب بشه. انگليسها هم به اونها کمک کردند. طراح شون همين ها بودند، تو همين لندن. ولی فرهنگ حافظ، سعدی، مولوی يک روزی باعث ميشن اين فرهنگ باعث ميشه که خمينی ساقط بشه و فرهنگ بر ايران غالب بشه. مثل هزاران بار که اين مسئله در تاريخ ما پيش آمده. بنابراين ناراحت مسًله نباشين. از زبان مولوی يک چيز ديگه بشما ميگم . مولوی می گويد: نگفتم: مولوی زيباترين شاعر ايرانی ميگه:     


 نگفتم  مرو  آنجا   که  آشنات  منم         

 در اين سرای  فنا چشمه حيات منم          

 و گرکه قهر روی صد هزاربار ز من
به عاقبت به من آيی که آشنات منم 

  

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

"آب بازی ,خزبازی" و جنبش سبز

هفته‌ای که به پایان می‌رسد٬ برای بسیاری از کاربران دنیای مجازی همراه با شگفتی بوده است. انتشار عکس‌هایی از مراسم "آب‌بازی" در تهران٬ و سپس همایشی با عنوان "خزبازی"٬ موجب شگفتی بسیاری٬ بخصوص آنانی که در این مدت به اجبار کشور خود را ترک کرده‌اند٬ شد.
در این میان جمهوری‌اسلامی نیز به سرعت وارد عمل شد و با عاملان این "هنجارشکنی"! برخورد کرد و با ترتیب دادن مصاحبه‌ای تلویزیونی٬ خواست که قدرت خود در برخورد با مسایل این‌چنینی را نشان دهد.
نکته جالب در این میان اما این بود که رسانه‌های نزدیک‌تر به شورای هماهنگی و اصلاح‌طلبان٬ یا اساسا اشاره‌ای به آنچه که در تهران رخ داده٬ نداشتند و یا آنکه تنها به خبری کوتاه درباره بازداشت ترتیب‌دهندگان این مراسم اکتفا کردند.
آنچه که در این بی‌توجهی البته مایه تاسف است٬ عدم درک درست و شناخت دقیق از جامعه‌ای است که قرار است هدف تبلیغات سایت‌ها و تلویزیون جنبش سبز باشد. آنان که اکنون در سطوح بالاتر تصمیم‌گیری برای جنبش سبز قرار دارند٬ متاسفانه برداشت‌شان از جامعه ۷۰ میلیونی ایران٬ محدود است به شناختی بسیار جزیی از افرادی که پیرامون خود آن‌ها حضور دارند. چه بسا کم نیستند در میان همین دوستان که چنین حرکاتی را رُک و راست٬ "جلف" می‌دانند.
اما همین جوانان "جلف"٬ آنانی هستند که در زمان انتخابات٬ با حضور در ستادهای انتخاباتی٬ شهر را در تصرف خود درآوردند٬ بعد از انتخابات خون تازه‌ای به اعتراضات تزریق کردند و با تمام وجود برای پیروزی جنبش سبز تلاش کردند، اما هنوز به رسمیت شناخته نشده‌اند.
دوستان دست‌اندرکار در رسانه‌های جنبش سبز و سطوح تصمیم‌گیری٬ هنوز موفق به پذیرفتن این نکته نشده‌اند که در دنیای امروز٬ صرف مطرح کردن شعارهای سیاسی٬ نمی‌تواند هیچ راهی به سوی موفقیت باز کند. جوانان امروز٬ پیش و بیش از هر چیز٬ خواستار آن اند که در انتخاب "سبک زندگی خود" آزاد باشند.
این آزادی انتخاب در سبک زندگی٬ هم شامل تفریح می‌شود٬ هم نوع پوشش٬ هم برقراری ارتباط اجتماعی با اعضای دیگر جامعه و... اما هنوز کسی این مطالبات را جدی نگرفته و طبیعتا نتیجه جدی نگرفتن این مساله نیز٬ بی‌توجهی به نیازهای این قشر است.
اساسا چنین افرادی برای سیاست به ماهو سیاست٬ ارزشی قایل نیستند. برای آنان نکته مهم آن است که از معبر سیاست٬ قادر باشند "راحت‌"تر زندگی کنند. مهم است که شعارهای سیاسی٬ تامین کننده خواست‌های آنان باشد. فراموش نکنیم که در سال ۸۴ تعداد افرادی که به همین دلیل به احمدی‌نژاد رای دادند٬ به هیچ روی کم نبود.
اما متاسفانه اصلاح‌طلبان ـ که امروز سکان جنبش سبز را نیز در دست گرفته‌اند ـ هنوز از شکست‌های یک دهه گذشته درس نگرفته‌اند. آنان که لااقل پس از انتخابات ۸۴ صراحتا از ناتوانی خود در ترجمه شعارهای‌شان به زبان مردم٬ سخن گفته بودند٬ در این مدت هیچ‌گونه قدمی نیز برای پر کردن این شکاف برنداشته‌اند.
حتی امروز که جوانانی بازداشت شده‌اند ـ و شک نکنید بسیاری از آنان در تظاهرات پس از انتخابات نیز حضور داشته‌اند ـ‌کسی از حق آن‌ها برای انتخاب تفریح سخن نمی‌گوید. همه تلاش‌ها برای آن است که به هر شکل ممکن احمدی‌نژاد تضعیف شود، اما تاکنون کسی سخن از این گفته که در ایران فردای متعلق به جنبش سبز٬ این سبک از زندگی و انتخاب آن٬ آزاد است یا نه؟ آیا جنبش سبز اجازه انتخاب سبک زندگی را به مردم می‌دهد؟
سکوت در مقابل مسایل این چنینی در حالی است که اتفاقا جمهوری اسلامی٬ با شناسایی نقطه ضعف خود٬ به شدت با مراسم این‌گونه برخورد می‌کند. ترس حکومتیان از زندگی٬ از شادی و از آزادی در انتخاب آنچه که مایل به انجام آن هستیم٬ بلاوجه نیست: این همان اکسیری است که آفت جمهوری اسلامی و دیکتاتوری را از میان خواهد برد.
اما آیا دوستان در جنبش سبز نیز به این نتیجه رسیده‌اند؟ آیا چنین عقیده‌ای دارند؟ و آیا حاضر به قبول این نکته هستند که هر انسانی در انتخاب سبک زندگی خود ـ اعم از پوشش٬ مذهب٬ تفریح و... ـ آزاد است؟