۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

گزارشی از اتاق جنگ ارتش سایبری

معرفی سربازان گمنام امام زمان در دو جوخه ی سایبری حمزه و میثم:
1- نام: حسن - نام اینترنتی: ندارد - تخصص: رصد سایت های اینترنتی و جمع آوری و سرهم‌بندی نوشته ها برای درج در روزنامه ی کیهان
گزارشی از اتاق جنگ ارتش سایبری
2- نام: احمد – نام اینترنتی: مهسا – تخصص: ای میل نویسی با پوشش زن زیبا برای فریب نویسندگان
3- نام: غلام – نام اینترنتی: پیرون – تخصص: تخریب نویسنده ها از طریق ایجاد شک و دودلی در خوانندگان
4- نام: اسماعیل – نام اینترنتی: هوشنگ – تخصص: گذاشتن لینک های انحرافی در سایت های اشتراک لینک
5- نام: قاسم – نام اینترنتی: گوزل – تخصص: نوشتن مطالب پان تورکی و پان عربی و ضد فارس ی برای به‌ جانِ ‌هم ‌انداختنِ مخالفان
6- نام: مسعود – نام اینترنتی: یا حسین میرحسین – تخصص: نوشتن مطالب تند در حمایت از سبزها و فحاشی به غیر سبزها به نحوی که خواننده از هر چه سبز است احساس نفرت کند
7- نام: چنگیز – نام اینترنتی: ذوالفقار – تخصص: تهدید به زدن و کشتن مخالفان
8- نام: یاسر – نام اینترنتی: دکتر ادیب – تخصص: نوشتن کامنت های تحقیرآمیز و دادن رای منفی به نوشته ها برای تضعیف روحیه نویسندگان
9- نام: قربانعلی – نام اینترنتی: بسته به نوع کامنت: کورش شاهِ شاهان، سکولار جمهوری خواه، ...  – تخصص: کامنت گذاری به نام اپوزیسیون خارج از کشور به قصد ایجاد تنفر از آن ها
نمونه هایی از عمل‌کرد سربازان گمنام سایبری:
1- گزارش تهیه شده توسط حسن برای کیهان شریعتمداری به تاریخ 27 تیر 1390:
"شبكه صهیونیستی بالاترین معتقد است اصلاح طلبان در جبهه اپوزیسیون مشغول ژانگولربازی وبسایت یكی به میخ و یكی به نعل هستند. یكی از كاربران بالاترین در ارزیابی مواضع متناقض و غیرقابل اعتماد اصلاح طلبان نوشت: این ژانگولری كه این روزها به راه افتاده كه اصلاح طلبان یكی به میخ و یكی به نعل می زنند چه معنی می دهد؟ یكی می گوید من از اصلاح طلبی تبری می جویم، یكی می گوید من اصلاح طلبم و در چارچوب قانون اساسی فعالیت می كنم. اما با این حال باید پرسید چگونه است كه جمهوری اسلامی غالبا یك قدم از اپوزیسیون مخالف در عرصه میدان جلوتر است؟ آیا این به معنی مصالحه های پشت پرده نیست كه در میان به گونه ای دیگر به نمایش گذاشته می شود؟ ایرادهای تاكتیكی جنبش سبز چیست كه رو به انتزاع می رود؟ این شبكه وابسته به معاندین در مطلب دیگری تصریح كرد: جنبش سبز دچار ریزش بدون رویش شده و به نحوی كه می توان گفت اكثریت آنها ریزش كرده اند. علت را باید در عدم همراهی سران با بدنه جنبش، دلسردی گسترده، فراخوان های غلط به خیابان كه باعث سرخوردگی بیشتر شده دانست. كار جنبش خندان حالا به ذكر مصیبت رسیده است. خبرهای غمناك در فیس بوك و تویتر بیشتر از خبر طنزآمیز لایك می شود. بالاترین در مطلب سوم تصریح كرده است: آقا یكی ما را حالی كند. ما این راه سبز امید را نمی شناسیم. نكند باز رژیم ترفندی زده و در میان ما نفوذ كرده است؟ كاربر چهارم بالاترین تصریح می كند: می گویند در قبیله ای برای گرفتن یك مهمانی همه مشغول كار می شوند تا آتش به پا كنند و برای همه آش بپزند. هر كسی به سهم خودش تلاش می كرده یكی هیزم می آورد، یكی آب می آورد، یكی مواد لازم برای آش رو جمع می كرد و یكی آشپزی می كرد. تو این وسط یكی هم بود كه نشسته بود و نه تنها كمكی نمی كرد بلكه به بقیه هم می خندید و مسخره می كرد. آش كه داشت آماده می شد ناگهان دیدند سرو كله این دلقك پیدا شد. چون می دونست كه كمك نكرده و سهمی از آش نمی بره دو تا دونه پشگل بز از روی زمین برداشت و انداخت تو آش و گفت « ما هستیم»!! فلسفه بوجود اومدن به اصطلاح جنبش«ما هستیم» همین پشگل اندازی است. همه می دونند «شما پشگل انداز هستید»." 
2- ای میل مهسا به یک نویسنده: من شما را خیلی دوست دارم. راست اش را بگویم عاشق شما شده ام. کاش می شد شما را ببینم. با هم قراری می گذاشتیم و من از نزدیک نویسنده ی محبوب ام را که بزرگ ترین نویسنده ی قرن است می دیدم. من حاضرم برای شما هر کاری بکنم. دوستام به من می گن مهسا تو با این زیبایی و قد و هیکل ات چرا دوست پسر نمی گیری. من می گم یا شما یا هیچ کس دیگر. من حتی از شما نوشتن یاد گرفتم و اگر بخواهید نوشته هایم را برای تان می فرستم که در سایت تان منتشر کنید. کاش می شد شما را ببینم. آه. چه شب هایی را با هم می گذروندیم. حالا که نمیشه. ولی می خوام بگم این یارو نویسنده هه را خیلی مراقب اش باشید. همچین دلم شور می زنه می گم نکنه خدای نکرده... نه. حتما چیزی نیست و دلشوره ی من بیخوده. قربونت برم. می میرم برات. آی لاو یو. 3> 3> 3> 
3- کامنت پیرون: میگم‌آ، این یارو نویسنده هه که امروز می گه سبزم، همیشه با آخوندا دست اش تو یک کاسه بوده. من خودم از طریق یک منبع موثق شنیدم یک زمانی توی اوین کار می کرده و تیر خلاص می زده. می گم نکنه یارو مامور باشه و می خواد با این حرف ها ما را گول بزنه که حکومت سر جاش بمونه؟ خیلی مشکوک می زنه. من هیچ وقت بهش اطمینان نکردم. اصلا این بابا چطوری از فرودگاه پا شد اومد خارج؟ مگه ماموران وزارت اطلاعات کور بودند که این بتونه به این راحتی از دست شون در بره؟ نه! حتما کاسه ای زیر نیم کاسه هست... 
4- لینک هوشنگ: بچه ها اینم یک لینک با حال برای اینکه حال و هواتون عوض بشه. همه اش که نمیشه رفت راهپیمایی. یه کم هم حال و حول لازمه. حالا فردا تندروها نیان بگن "هوشی" وسط کشت و کشتار لینک های این جوری می ذاره. به خدا قصد بدی ندارم. ضمنا امی واین‌هاوس هم مُرد. خدا رحمت اش کنه... 
5- کامنت گوزل: اصلا تمام آتیش ها از گور این فارس های راسیست بلند میشه. این ها نمی ذارن که ما به زبان تورکی و عربی حرف بزنیم که خودشون فارسی حرف بزنند. زنده باد الهام علی یف. زنده باد جنبش الاحواز. 
6- کامنت یاحسین میرحسین: شما دروغگوهای پست فطرت عوضی هیچ کدوم‌تون سبز نیستید. سبز فقط ما هستیم. شما کجا رفتید به مهندس موسوی یا شیخ مهدی رای دادید؟ شما ها نبودید که پیش از انتخابات می گفتید باید انتخابات را تحریم کرد؟ شما ها نبودید که می گفتید مهندس موسوی عزیز ما دست اش به خون جوانان در دهه ی شصت آغشته است و باید او را محاکمه کرد؟ حالا چطور شده که هِی مهندس مهندس می کنید. هِی رای من کو رای من کو می کنید. شما کجا رای دادید که حالا رای تان را می خواهید پس بگیرید؟ سبز فقط ماها هستیم. شما ها هم اگر راست می گید برید برای خودتون جنبش درست کنید.  
7-  ای میل ذوالفقار به یک نویسنده: هوی یاروئه. فکر کردی تو کنج تاریکی نشستی ما نمی دونیم تو کی هستی؟ بدبخت شناسایی شدی. خودت و زن و بچه ات زیر نظر ما هستید. سرنوشت مختاری و پوینده در انتظارته. بی شرف پدر سگ حرومزاده... 
8- کامنت دکتر ادیب: نویسنده ی عزیز. من نوشته های شما را خیلی دوست دارم ولی فکر نمی کنید اگر یک کم بروید و استراحت بکنید و چیزی ننویسید، نوشته های تان بهتر می شود؟ متوجه نشده اید که تازگی ها چقدر احمقانه می نویسید؟ آخر این ها را که شما می گویید همه ی ما می دانیم. هر بچه مدرسه ای می تواند مثل شما بنویسد. دوستدار همیشگی شما. کاوه 
9- کامنت کورش شاهِ شاهان: مگر اعلی حضرت چه کرد؟ یک مشت جانی بی پدر و مادر مارکسیست روسی مرتجع سرخ و سیاه را گرفت تا مانع از برآغالیدن آن ها بشود و مملکت به این روز نیفتد. خوب کرد. باید بیشتر هم می کرد. سروران! اگر اعلی حضرت رضاشاه دوم به ما  پروانه بدهند، همین فردا با سربازانِ جان برکفِ آرتشِ شاهنشاهی، ایران را فتح می کنیم و پروانه نمی دیم موسوی‌چی‌ها با مطرح کردن جنبش سبز و ایجاد همبستگی میان نیروهای مخالف بخواهند سرِ ما را گرم کنند و در میان سلطنت طلبان راستین چَخِش ایجاد شود. ولی به گمان ام اعلی حضرت رضاشاه دوم هم گول این ها را خورده اند و دستبند سبز به خودشان می بندند که ایدون مباد. زنده باد کورش، زنده باد داریوش، مرگ بر مهندس موسوی.

۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

بیانیه جدید واهمیت جایگاه شوراي هماهنگي راه سبزاميد در جنبش اعتراضی مردم ایران

بالاخره بعد از مدتها از شوراي هماهنگي راه سبز خبري  بيرون آمد و بيانيه اي تحليلي را در رابطه با وضعيت انتخابات در جمهوري اسلامي ارائه كرده كه از نظر نگارنده يكي از كاملترين ومفصلترين بيانيه هاي شورا در رابطه با حقوق شهروندان ايراني مي باشد.اما شوراي كه گفته مي شود اعضاي آن منتصب ميرحسين موسوي هستند ومورد تائيد ضمني مهدي كروبي تا كنون چه كرده است؟ در فضاي غبار آلود سياست ايران وجود هر اپوزيسيوني غنيمت است .اين روزها همه يك حرف مي زنند. از مجاهد كه رئيس جمهور را قبلا انتخاب كرده تا سلطنت طلب و اصلاح طلب غيرحكومتي و سكولار همه بربرگزاري انتخابات آزادو دموكراسي و راي مردم تاكيد دارند اما انچه كمتر به آن پرداخته شده اين هست كه چرا اين هدف مشترك اينقدر بين گروهها سياسي اختلاف ايجاد كرده است؟
انگاري هيچ اعتمادي بين گروههاي سياسي وجود ندارد و هر گروهي فكر ميكند كه گروه ديگر در صورت به قدرت رسيدن ديگران را حذف خواهد كرد. مسلما بخشي از اين توهم عدم اعتماد نتيجه اقدامات جمهوري اسلامي بعد از انقلاب بوده است اما دليل ديگر را بايد در اختلا ف اساسي بين راهكارهاي ارائه شده بين اين گروهها ذكر كرد.اما سوال اينجاست راهكارهايي كه ميتوانند بصورت موازي هم اقدام شوند نبايد سبب اختلاف شودپس چرا بخشي از قدرت جنبش سبز صرف دعواهاي درون اپوزيسيوني شده است .اگر بتوان مكانيزمي براي مهار اين قدرتي كه قرار است به دست كسي برسد انتخاب نمود شايد بتوان مشكل اول را حل نمود اما مشكل دوم ناشي از چيست؟ آيا اصلا جوابي منطقي مي توان براي ان يافت؟
وقتي مردم در سال 84 به شخصي مثل معين راي ندادند و در سال 88 مشتاقانه به موسوي راي دادن آيا كسي پرسيد منشاء اين رفتار دوگانه چيست؟ مسلما اين چرخه تكرار خواهد شد و مردم مجددا وقتي خود را از ايدهآلها دور ديدند اين حداقل ها خواهد بود كه سبب حركت آنها خواهد شد اما نتيجه شايد اين دفعه فراتراز تصور انها باشد. اگرتوان مردم ايران به اندازه اهدافشان بود شايد قضيه فرق مي كرد اما در اين فضاي فعلي  جنگيدن براي ايراني ايده آل در كنارهر حركت مثبتي بايد مورد تائيد نخبگان سياسي و اجتماعي باشد تا ايجاد سرخوردگي در جامعه نكندو فضاي همدلي و شادابي جنبش آزاديخواهي حفظ شود. از اين نظر بايد قدرشوراي سبز اميد را دانست كه  شايد پتانسيلي بيش از ساير گروههاي سياسي داشته باشد كه حتي اگر اهداف ان ايده ال ما نباشد اماممكن است فضايي ايده ال رابراي فعاليت ايجاد نمايد. درغيراينصورت بايد منتظر ماند تا باز اين داستان تاريخي درزماني طولاني تر تكرار شود.

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

چرا فريدون فرخزاد را کشتند؟

متن سخنان سياسی زنده ياد فريدون فرخزاد درکنسرت آلبرت هال لندن

به پاس احترام به اين آوازخوان شجاع و مدرن ايران،

برای نخستين بار به صورت مکتوب منتشر می شود.


فرخزاد:  برای ملتم مي ايستم. سينه ام را سپر می کنم!

فرخزاد:  با ايرانی کار کردن مصيبتی است.

فرخزاد:  از يه پاسپرت چُسکی اينها نترسيد که بهتون ميدن يا نميدن!

فرخزاد:   يک روزی ملت ما آزاد ميشه و اين روز زياد دور نيست.

فرخزاد:   فرهنگ هميشه غالب ميشه بر زور و ستم و قلدری.

فرخزاد:   آمريکائی ها چراغ سبز دادند که روح اله خمينی بر جان و مال و ناموس من و شما غالب بشه. انگليسها هم به اونها کمک کردند.

فرخزاد:  خمينی نتونست از پس زبون من بر بياد!


اولاً که شبتون بخير،اگر نوروز بود بشما می گفتم که عيد شما مبارک،ولی هنوز مونده ديگه چند روزی ولی فرقی نمی کنه بهر جهت در يکی از اين سالها سال مبارک خواهد شد واوضاع جورديگری خواهد شد.طبيعیهِ ، طبيعیهِ دنيا نه اون جوری که بوده  مونده، نه اون جوری که هست می مونه، نه اون جوری که بعد خواهد شد خواهد موند.همه چيز در حال تغيير و تحوله.ِ منهم در حال تغير وتحول هستم. چهار سال قبل برای اولين و آخرين بار به لندن اومدم روی صحنه البته اين همه جمعيت نبود،اون موقع سالن ما کوچکتر بود و حرفهائی که من ميزدم به دل همه نمی نشست من برنامه سياسی اجرا می کردم باتفاق سعيد اگر يادتون باشه ،خُب مردم زياد علاقمند به اين مسائل نبودند.خيلی زياد می گفتند که ای بابا اصلاً بتو چه؟،به ما چه؟ خوب چکارداری به اين کارها؟ از لُس آنجلس ديشب يه فيلم ديدم. يک آقای کمدين که خيلی دوست دارن مردم را به خندونن. ولی من گريه ام گرفت از اين همه ابله بودن آدمها که اسم خودشون را هم هنرمند ميگذارند که می گفتش که بعله يک نفر نوار من رو پخش می کرد که: سرباز،سرباز فلاًن بعد هم از دهن خمينی اين حرف مياد بيرون بتو چه تو؟ بروشب بود بيابان بودِت روبخون . نه راست ميگن اونا که اونجا هستن واقعاً اينطور فکر می کنند. بمن چه، بشما چه. فقط به اونا مربوطه که در زندگی خودشون غوطه ور باشند و درهزاران کيلومتر دور از ايران در عالم خيال دارند ايران رو دوباره می گيرند.البته می گيرند،همون جور که عمه شون ايران رو ازدست داد،خودشون ايران را دو باره می گيرند. ولی مسائلی که من اون زمان مطرح می کردم مسائلی بود که از دلم بيرون می اومد. مسائلی بود که صادقانه با مردم ايران در ميان می گذاشتم و مسائلی که امشب مطرح می کنم همون مسائل هستند.....ما درسته که نوروز رو جشن می گيريم ، پای کوبی هم می کنيم، رقص هم می کنيم،آواز هم می خونيم،همه کار می کنيم،هر چی ميگن درست ميگن ولی اون آدمی که اهل منطق و فکر و سياست است واجتماع رو می شناسه می دونه که هميشه در هر کشوری در مقابل مذهب - نميگم مذهب بد يا مذهب خوب،مذهب هم به خودی خود بد نيست ما هستيم که همه چيز رو بد می کنيم- در مقابل مذهب، مليت رو قرار ميدن در مقابل الله اکبر زنده باد ايران رو ميذاريم،در مقابل عاشورا وتاسوعا ،عيد نوروز رو ميذاريم،چهارشنبه سوری. اين ديگه طبيعت بشرِکه اين جوری مقاومت ملی بکنه ونه بپايکوبی  ربطی داره نه بفساد اخلاق ربطی داره، اگر واقعا گر حکم شود که مست گيرند در شهرهرآنچه هست گيرند......مردی است(رضا فاضلی) که سعی می کنه مردم ايران با افکار و آثار استاد دهخدا آشنا بشند و در همين راه بچه اش رو از دست داد. عيد نوروز زمانی است که ما همديگر رو بايد خيلی بيشتر دوست داشته باشيم.من که دوستِ تون دارم ،زنها که عاشق من بودند هميشه، مردها هم با من خوب شدند.بعد از انقلاب مردها به من راضی شدند بعد از اينکه اين آقايون رو ديدند،گفتنند: بابا خدا پدر فرخزاد رو بيامرزه. به رضای فاضلی گفتم: رضا جون درسته که من شو اجرا می کنم ولی خوب دهن من و زبان من مسله ديگری است، می تونم از اون حرفها بزنم که می خواهم؟ گفت: آره عزيزم هرچی می خواهی بگی بگو. چون هرچی می خوام بگم من به توضيح المسائلی اشاره کوچک می کنم يک کتابی است که اينهائی که ميگم، اولاً من امشب به هيچ وجه جوک نميگم يعنی چيزهائی را ميگم که جدیِ جدیِ تو کتاب نوشتن ،مردم می خرند و می خونن و می خنندند،شما نخونده ايد ،نخنديديد، من براتون ميگم چی توش نوشته «.....برتمام مسلمانان يعنی همه واجب است که(پزشک هم هستند ديگه) بعد از خوردن غذا رو به قبله خوابيده و اين انگشت خود را در خرخره نموده (عين جملات) آروقی جانانه زند تا غذاهضم گردد.» حالا اين تيکه رو تفسير کنم من مثلا بيام لندن تو اين بدبختی، پاس پناهندگی نمی دونم، اينور و اونور،بعد برم پمپ بنزين کار بگيرم بعد يک بيگ مگ بخورم وسطkansigton hig sreet  بخوابم کف خيابون انگشتمُ رو بکنم تو گلوم آروق بزنم جانانه که غذا هضم بشه اون چيزی که ما بدبختها اين روزها می خوريم اصلا خود بخود هضم شده  قبلا. ما داريم هضم شده مارگرت تاچر رو می خوريم. هم تو ايران هم تو اين جا ، بماند،اما هضم بشود! حالا قسمت دومش ،حالا داستانی است،نوشته که «برهرمسلمانی واجب است بعد ازغذای حاجت (اصلا بيگ مگ خوردن غذای حاجت نداره که) اين انگشت مسلمونا اون بالا بگم،اين مالِ گلوتونه ها عوضی نکنيد ستون دين خراب ميشه روسرتون،اين انگشت در روز چندين بار بخودنموده تا تطهير کامل شود».حالاگوش کنيد اولا که چرا اين انگشت مال گلو؟ اين انگشت مال اون جای آدم؟ ما اين رو نفهميديم! خدا پدر و مادرشونه بيامرزه تو اين کتابهای اينا غير از معده و پايين تنه چيز ديگه ائی نيست.دستورات دينیِ آسمانيه همش اين جا و اونجا،حالا بماند.بعد کسی که از پنج سالگی بچه مسلمان،نوشته بايد اين کار رو بکنه  بچه مسلمان!نوشته بچه پنج ساله از پنج سالگی انگشت حالا اگه دست نداشت دائی جانش بايد انگشت گنده خودشو بکنه بعد تازه بزرگ ميشه بجرم لواط مردکه رو اعدام می کنند،معلومهِ يارو اون کاره ميشه وقتی روزی صد دفعه انگشتشو بکنه بخودش .

اما مگه ميشه؟ يه ملت رو ملتی که حافظ و سعدی خونده يک انگشت به دهنش يک انگشت به ماتحتش راه بره تو خيابونها!؟ اين دينه؟ اين دستور دينیِ؟ اينو آوردن تو ايران گذاشتن بجای فرهنگ سعدی،مولوی و حافظ. (بعضی از جماعت به عنوان اعتراض سوت می زنند) سوت نزنيد گريه بايد بکنيم بر احوال خودمون. شما در لندن در تئاتر آلبرت هال نيازی به انگشتهای منهم نداريد. خودتون ماشاالله بهمه انگشت می رسونيد از طريق روزنامه و اعلاميه و فلان،ولی اونائی که تو ايران هستند اون چهل ميليون، بايد ديگه دين گفت شرع دين، اين مال بالا اون مال پايئن. حالا با اين چکار ميشه کرد !؟ من نمی دونم ولی خوب حتماً برای اون چيزی پيدا ميکنند. اما بماند راجع به اين کتاب من امشب با شما صحبت ميکنم .درضمن اين کتاب هست توی لندن. بخرين ، بخونينن تا ببينن که برسر ملت ايران اين نيامده که باغ مونه گرفتن آخه بعضی وقتها می شينن همچی ميگن که آقا تمام اين صندق قباله خونه اس گرفتن ،چکار کنم؟! خوب کردن گرفتن! کسی که يک صندق قباله خونه داره، اما هيچ کس نميگه سعدی رو گرفتن،حافظ رو گرفتن،مولوی روگرفتن،فروغ فرخزاد،پروين اعتصامی اينها رو کسی نميگه ! ميگه ماشين بنزم رو گرفتن. آقا دوست آخوند نداری پس بگيرم.بماند اينا بعداً اشاره به اين کتاب جالب ميکنم براتون.ميخواهم يک آواز بخونم براتون ما ها با هر طرز تفکر سياسی، يک چيز مشترک داريم ، وطن مشترک،آب وخاک مشترک وفرهنگ مشترک،وطن ما ايرانه.........من بچه که بودم بابام افسربود. بعد ميوه می آورد خونه ظهرها مردم  مياوردند ديگه که زن و بچه شون بخورن بعد ما فوری می دويدم ميوها رو می خورديم بعد مادرم ميزد رو دست ما می گفت: نخور! ، بچه که نتونه شکمشُ نگهداره بزرگ بشه اونجاشم نگه نمی داره.همين جوری هم شد، جدی ميگم واقعاً همين جوری شد. ولی خوب فکر می کنم باباهای شما هم همين چيزها رو به شما گفته بودند هم چين چيز خنده داری نيست حالا اين بماند. تو آلمان يک بوريس بکر بود تنيس بازی کرد تمام مردم آلمان ايستادند که بوريس بکر قهرمان ،رئيس جمهوررفت خم شد جلوی پسر هفده ساله و فلان. حالا ما که الحمدالله رئيس جمهور نديديم که جلوی ما خم بشه اگه َم ميشُد اتفاقاً بد نبود.ولی خوب نه واقعاً حيف انگشت اونا که الحمدالله يکی شون آبدار بوده، روسای جمهورشون يکی ديوانه بوده، يکی شون نمی دونم خمير گير بوده، يکی شون بنا بوده، رئيس مجلس نانوا بوده تو نجف، اون يکی ها بماند با قصاب و عطار وبقال خوب بشيد اينها ممکنه فردا رئيس جمهور ايران بشن اينقدر بد نباشيد باها شون بماند......

در کتاب نوشتن که دوازده جا در اسلام برای عشق بازی حرامه،(سئوال و داد و فرياد حاضرين درسالن ) حالا می دونی مال کيه ديگه داد نزن!   اول - زيردرخت ميوه ، قشنگ ترين جاست برای عشق بازی. پرسيدم به يه کسی گفتم آقا چرا حرامه؟ زير درخت ميوه چرا حرامه؟ گفتش ممکنه سيب بيفته اونجای امام بشکنه مثلاً ، نه يک بار درست درست شده باشه. سيب بيفته بشکنه! .دوم- 42 جا برای عشق بازی حلال است در کتاب نوشته ،يک- پشت کوهان شتر (واقعاً ماها که روی زمين صاف راه ميريم نمی تونيم کاری بکنيم بريم پشت کوهان شترعشق بازی کنيم) نوشته نَعُوذ بالله ننوشته که اينکارها رو نکنيد ،نوشته نَعُوذبالله اگر کسی خواست با شترعشق بازی بکند(عشق بازی لب شتر رو بگيرم بگم عزيزم!) عشق بازی،عشق بازی کند چهارچيز بايد حلال باشد.اول- ميخی که شتررا با آن به زمين ميخ کوب می کنند. دوم- طناب گردن شتربه ميخ . سوم- (حالا پايين تنه شتراز ميخ شروع ميشه) سوم چی چی نبردبانی که ميذاری از شترميری بالا.چهارم- چهارطبقه از اين امر مستثنی هستند چشم سبزها،ديوانه ها،شعرا وآدمهائی که باعث خنده مردم ميشن. الحمدالله من مستثنی هستم از عشق بازی با شترحالا که نميشه با شتر،اگه کسی اينجا هست خيالی داره بعداًً( خنده فرخزاد،ً ها ها ها ها ها) آخه من نمی فهم اين کتاب دينی خوبه چرا توش نمی نويسن با دخترهمسايه تون عروسی کنيد خيال خودتون رو راحت کنيد. شتر،م يخ طويله، سوزن نخ نردبانی بخرم که بغل شتر بخوابم. تازه نوشته اکر نَعُوذ بالله شخصی خواست - يعنی خودشون چون می کنند- آدم کارهائی رو که  ميکنه می نويسه، چرا من نمی گم عشق بازی با خر چيه؟ برای اينکه نمی دونم چيه، نَعُوذبالله اگر شخص مسلمانی خواست با الاغ عشق بازی بکند لازم است که روز بعد الاغ رو به چهل کيلومتری برده بفروشد. مثلاً من توی لندن با يه الاغ عشق بازی کنم! الاغ رو سوار اتوبوس دو طبقه کنم برم چهل کيلومتری. کجا!؟ آب کُر آبی است سه وجب در سه وجب در سه وجب.حالا اگر زير شير آب بشورم چه ايرادی داره.آب کُر سه وجبی تو انگليس! آب سه وجبی! چی چی سه وجبی هست که آب سه وجبی باشه ؟ حالا. بعد نوشته که بر مسلمان واجب است يک مشت از آن آب ببويد اکربوی ادرار نداد يک  قلپ از آن آب ميل بفرمايد.حالا مثل اينکه ما يک عمرشاش خورديم مثلاً می دونيم مزه ادرار چيه ! اگر مزه ادرار نداد ؟ من چه می دونم مزه ادرار چه جوری ،می خوام بگم شما که امام هستيد بخوريد به ما بگيد مزه ادرار ميده! نه؟ چرا من بايد شاش بخورم که مسلمان باشم چرا؟ اگر مزه ادرار نداد بعد اون آب، آب کُرِ من می تونم برم باهاش نماز بخونم. بنده بو کردم مثلاً بوی عطرکريستن ديورداد،خوردم مزه شاش داد،خوب چکاربکنم شاش بخورم که مسلمان باشم چرا؟ آخه اين چه دينی است که همش با پايئن تنه و معده کار داره؟ همش شاش؟ نمی دونم سوراخ فلان وسوراخ فلان؟، يک کلمه از مغز توش نيست! حالا گفتن زمان پادشاه، يادمه زلزله اومد. درطبس. تمام اهالی 90.درصد مردم مردند. حالا زمان اينا اگرزلزله ائی حادث شد يعنی يه چيز مهمی هم نيست مثلاً ممکنه فقط يک مليون بميرند(براشون) مهم نيست.اگر زلزله ئی حادث شد شخصی در طبقه دوم خوابيده بود مثلاًً شخص 7. ساله عمه آن شخص7. ساله چند ساله است ؟11.ساله حالا زمان شاه زلزله می اومد مردم دنبال کفش و کلاه و شلوارشون بودند.حالا زمان اينا اگر بر اثر تکانهای ناشی از زلزله آن شخص بروی عمه خودافتاد طفلی که از اين جريان حادث ميشود حلال زاده است. کی تو زلزله رو عمه اش می افته بچه دار ميشه؟ آخه اين چه دينی (است) که آدم بغل عمه اش می خوابه؟ مگه ميشه؟حالا کی تو زلزله اون حالت تحريک جنسی رو داره که صاف بيفته رو عمه اش بچه هم درست بکنه؟ چی چیه اينا؟ گفتن که دادستان انقلاب گفته:اگه مردکه از اين حرفها بزنه می کُشيمش. گفتم: دادستان انقلاب خودش دراثر تکانهای ناشی از زلزله بدنيا اومده! اين حرفها چيه؟ مگه ميشه؟ خونه داره رو سرم خراب ميشه من بيفتم روی عمه ام بگم آخ جون قربونت برم عمه! ای وای! اسمش و هم بزاريم فريدون! داستانيه آخه! چی چیه؟ اين کتابُ دادن دست بچه های مدرسه که اگر زلزله ائی حادث شد بدوننن که، بماند اين داستان زندگی ماست .تورو قران اينقدر داد نزنين (فرياد جمعی ازحاضرين در سالن فری بايد برقصه) خيلی خوب می رقصم عزيزم! ها ببين اون زمان گذشت که فری بايد برقصه. من برای ملتم می رقصم! آره عزيزم برای اينکه بجاش برای ملتم وا ميستم. سينه ام را سپر می کنم. شما تو لژتون بشينين قربان مشروبتونو بخورين. زياد ناراحت نباشين. من مال چهارراه گمرکم عموجان! با کی طرفی! اينو نگا کن! خمينی نتونست از پس زبون من بر بياد تو می خواهی بر بيائی؟  نوشته که: گوش کنيد «خداوند تبارک و تعالی 12نوع از حيوانات رو که اول انسان بودند بخاطر فساد اخلاق تبديل به حيوان کرده.» اينو ميگم بخونين! هست. نوشته که: خرگوش زنی بوده است که پنهان از انظار(يعنی يواشکی) زنا می کرده. يعنی يواشکی خيانت می کرده به شوهرش مزخرف کامل يعنی اين! همه کنسرت من5... آدم اينجا يک دونه خرگوش نبايد باشه. نه واقعاً مگه ميشه !؟ يعنی يک دونه زن خائن هم نيست اينجا؟ ميشه! بابا گوش کنيد چی چی نوشته؟!  نوشته که: «قضای حاجت در زمين غصبی جايز نيست.» يعنی اگه شما واقعاً وسط خيابون رفتين قضای حاجت. حالا اسمش رو قضای ناراحت معده تون بوديد بايد اول قباله خونه يارو رو ببينيد بعد بريد توش اون کار رو بکنيد. در کوچه بن بست جايز نيست.سر چهارراهkansigton جايزِ (است؟!)  اين کتاب اخلاقی است که بدست بچه 7 ساله ايرونی دادند. بهش ميگن اينو بخون و طبق آن رفتار کن. اين کتاب رو میدونيد بجای کتاب کی دادند؟ اين کتاب رو بجای کتاب کليات مولوی ، کليات حافظ، کليات سعدی دادند. البته جواب  خمينی اينه که مولوی گفته:

هر چه می گويم بقدر فهم توست

 مُردم  اندر حسرت  فهم درست

 اين جواب اين آخوندهاست. اما از زبان حافظ.  اين چيزها که ميگم می خندين،جوک که نيست. کتابهِ، کتاب دينی ملت ايران!ِ جوک نيست. گريه داره! ولی خوب ما می خنديم! اما حافظ يک شعر داره که جواب اينها رو در چندين صد سال قبل داده حافظ می گويد: (فرياد بعضی از افراد در سالن: فری بايد برقصه ) حتمن عزيزم! با لباس می خواهين يا بی لباس می خواهين؟! کُدومشو می خواهين؟! تازه کُدوم فری (فريدون) رو می خواهين؟ حافظ گفته که: من می دونم شما حافظ رو نمیشناسيد و نمی دونيد من چی ميگم! به همين دليل چند دقيقه خودتون رو نگهداريد. بقيه می شناسند حافظ رو. حافظ گفته که: مگه ميشه کسی از فرهنگ ايران صحبت بکنه  بعد يکی بگه فری بايد برقصه؟! حالا فری شب مياد خونه تون ميرقصه! شايد  بر اثر تکانهای ناشی از زلزله بروی عمه پير توهم افتادم! امشبو تو حادث شدی. اين جواب مردم ايران هست به خميِنی حافظ ميگه:                       


نفس باد  صبا مشکن  فشان  خواهد  شد    

عالم   پير   دگر   باره    جوان     شد                            

ارغوان جام عقيقی به سمن  خواهد داد   

چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد             

 اين تطاول (يعنی اين درد رنج) که کشيد از غم هجران بلبل      

تا سرا پرده  گل  نعره  زنان خواهد شد


 اين جواب حافظه. جواب فرهنگِ ايرانِ و جواب مردم ايران. مثل شما کهِ با برگزاری سٍنّتهای ملّی شون و بدون تشويق از اين روزنامه ها واعلاميه ها و غيره و ذالک> ملّيت مون رو حفظ کنيم. برای ما چی مونده؟ ما چه جور مِيتونيم ايران رو حفظ کنيم  وقتی دستمون بهش نميرسه؟ وقتی دست وزارت خارجه انگليس پثت خمينی (است)؟. من چطور می تونم دست اونها را از پشت خمينی بردارم؟ فقط با زنده نگهداشتن سنّت های  ملّی. (فرياد و تشويق همرا با دست زدن از طرف اکثريت حاضردر سالن). دست بزنيد! از يه پاسپرت چوسکی اينها نترسيد که بهتون ميدن يا نميدن! همين ها اين بلارو بسر من و شما آوردند. همينا تو همين سالنها. ولی يک روزی، يک روزی، يک روزی ملت ما آزاد ميشه و اين روز زياد دور نيست. انگليسها هم نمی تونند زياد خمينی ها رو نگه بدارند، فرهنگ هميشه غالب ميشه برزوروست مو قلدری. فرهنگ ايران هزاران سال غالب شده، بر چنگيز مغول غالب شده. اين ها کی هستند؟ که فرهنگ ايران بر اينها غالب نشه!؟ من فقط متًاسف هستم. برنامه سياسی نيست.... بهر صورت من می تونستم يک آوازبخوانم، ولی فکر می کنم نوروز فقط ساز و آواز نيست. بعضی ها هنوز نشستن ميگن که انشااله امريکائی ها چراغ سبز ميدن ماها ميريم ايران. آمريکائی ها چراغ سبز دادن ما را بيرون کردن از کشورمون! ما هنوز نمی خواهيم اين واقعيت ها را قبول بکنيم. آمريکائی ها چراغ سبز دادند که روح اله خمينی بر جان و مال و ناموس من و شما غالب بشه. انگليسها هم به اونها کمک کردند. طراح شون همين ها بودند، تو همين لندن. ولی فرهنگ حافظ، سعدی، مولوی يک روزی باعث ميشن اين فرهنگ باعث ميشه که خمينی ساقط بشه و فرهنگ بر ايران غالب بشه. مثل هزاران بار که اين مسئله در تاريخ ما پيش آمده. بنابراين ناراحت مسًله نباشين. از زبان مولوی يک چيز ديگه بشما ميگم . مولوی می گويد: نگفتم: مولوی زيباترين شاعر ايرانی ميگه:     


 نگفتم  مرو  آنجا   که  آشنات  منم         

 در اين سرای  فنا چشمه حيات منم          

 و گرکه قهر روی صد هزاربار ز من
به عاقبت به من آيی که آشنات منم 

  

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

"آب بازی ,خزبازی" و جنبش سبز

هفته‌ای که به پایان می‌رسد٬ برای بسیاری از کاربران دنیای مجازی همراه با شگفتی بوده است. انتشار عکس‌هایی از مراسم "آب‌بازی" در تهران٬ و سپس همایشی با عنوان "خزبازی"٬ موجب شگفتی بسیاری٬ بخصوص آنانی که در این مدت به اجبار کشور خود را ترک کرده‌اند٬ شد.
در این میان جمهوری‌اسلامی نیز به سرعت وارد عمل شد و با عاملان این "هنجارشکنی"! برخورد کرد و با ترتیب دادن مصاحبه‌ای تلویزیونی٬ خواست که قدرت خود در برخورد با مسایل این‌چنینی را نشان دهد.
نکته جالب در این میان اما این بود که رسانه‌های نزدیک‌تر به شورای هماهنگی و اصلاح‌طلبان٬ یا اساسا اشاره‌ای به آنچه که در تهران رخ داده٬ نداشتند و یا آنکه تنها به خبری کوتاه درباره بازداشت ترتیب‌دهندگان این مراسم اکتفا کردند.
آنچه که در این بی‌توجهی البته مایه تاسف است٬ عدم درک درست و شناخت دقیق از جامعه‌ای است که قرار است هدف تبلیغات سایت‌ها و تلویزیون جنبش سبز باشد. آنان که اکنون در سطوح بالاتر تصمیم‌گیری برای جنبش سبز قرار دارند٬ متاسفانه برداشت‌شان از جامعه ۷۰ میلیونی ایران٬ محدود است به شناختی بسیار جزیی از افرادی که پیرامون خود آن‌ها حضور دارند. چه بسا کم نیستند در میان همین دوستان که چنین حرکاتی را رُک و راست٬ "جلف" می‌دانند.
اما همین جوانان "جلف"٬ آنانی هستند که در زمان انتخابات٬ با حضور در ستادهای انتخاباتی٬ شهر را در تصرف خود درآوردند٬ بعد از انتخابات خون تازه‌ای به اعتراضات تزریق کردند و با تمام وجود برای پیروزی جنبش سبز تلاش کردند، اما هنوز به رسمیت شناخته نشده‌اند.
دوستان دست‌اندرکار در رسانه‌های جنبش سبز و سطوح تصمیم‌گیری٬ هنوز موفق به پذیرفتن این نکته نشده‌اند که در دنیای امروز٬ صرف مطرح کردن شعارهای سیاسی٬ نمی‌تواند هیچ راهی به سوی موفقیت باز کند. جوانان امروز٬ پیش و بیش از هر چیز٬ خواستار آن اند که در انتخاب "سبک زندگی خود" آزاد باشند.
این آزادی انتخاب در سبک زندگی٬ هم شامل تفریح می‌شود٬ هم نوع پوشش٬ هم برقراری ارتباط اجتماعی با اعضای دیگر جامعه و... اما هنوز کسی این مطالبات را جدی نگرفته و طبیعتا نتیجه جدی نگرفتن این مساله نیز٬ بی‌توجهی به نیازهای این قشر است.
اساسا چنین افرادی برای سیاست به ماهو سیاست٬ ارزشی قایل نیستند. برای آنان نکته مهم آن است که از معبر سیاست٬ قادر باشند "راحت‌"تر زندگی کنند. مهم است که شعارهای سیاسی٬ تامین کننده خواست‌های آنان باشد. فراموش نکنیم که در سال ۸۴ تعداد افرادی که به همین دلیل به احمدی‌نژاد رای دادند٬ به هیچ روی کم نبود.
اما متاسفانه اصلاح‌طلبان ـ که امروز سکان جنبش سبز را نیز در دست گرفته‌اند ـ هنوز از شکست‌های یک دهه گذشته درس نگرفته‌اند. آنان که لااقل پس از انتخابات ۸۴ صراحتا از ناتوانی خود در ترجمه شعارهای‌شان به زبان مردم٬ سخن گفته بودند٬ در این مدت هیچ‌گونه قدمی نیز برای پر کردن این شکاف برنداشته‌اند.
حتی امروز که جوانانی بازداشت شده‌اند ـ و شک نکنید بسیاری از آنان در تظاهرات پس از انتخابات نیز حضور داشته‌اند ـ‌کسی از حق آن‌ها برای انتخاب تفریح سخن نمی‌گوید. همه تلاش‌ها برای آن است که به هر شکل ممکن احمدی‌نژاد تضعیف شود، اما تاکنون کسی سخن از این گفته که در ایران فردای متعلق به جنبش سبز٬ این سبک از زندگی و انتخاب آن٬ آزاد است یا نه؟ آیا جنبش سبز اجازه انتخاب سبک زندگی را به مردم می‌دهد؟
سکوت در مقابل مسایل این چنینی در حالی است که اتفاقا جمهوری اسلامی٬ با شناسایی نقطه ضعف خود٬ به شدت با مراسم این‌گونه برخورد می‌کند. ترس حکومتیان از زندگی٬ از شادی و از آزادی در انتخاب آنچه که مایل به انجام آن هستیم٬ بلاوجه نیست: این همان اکسیری است که آفت جمهوری اسلامی و دیکتاتوری را از میان خواهد برد.
اما آیا دوستان در جنبش سبز نیز به این نتیجه رسیده‌اند؟ آیا چنین عقیده‌ای دارند؟ و آیا حاضر به قبول این نکته هستند که هر انسانی در انتخاب سبک زندگی خود ـ اعم از پوشش٬ مذهب٬ تفریح و... ـ آزاد است؟

۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

محمد خاتمی: هنوز هم شعار اصلی ما استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی است .

بر خلاف خیلیها که خاتمی رو شیاد و دورو و ... میدونن، من هیچوقت یادم نمیاد که خاتمی تظاهر کرده باشه که به چیزی غیر از جمهوری اسلامی معتقده. اگر جایی چنین حرفی زده به من هم نشون بدید. این ما بودیم که همیشه از اون چنین توقعی داشتیم و هربار که خاتمی با ما همراهی نکرد سرخورده تر شدیم. منتها جمهوری اسلامی که خاتمی بهش معتقده زمین تا آسمون با جمهوری اسلامی مصباح یزدی متفاوته.
من فکر میکنم که هر کسی رو باید در شرایط خودش سنجید و انتظاراتی متناسب با خودش ازش داشت. اینکه ما از خاتمی یک آزادیخواه سکولار تو ذهنمون بسازیم و بعد با هر حرفی که در تناقض با تصویر ذهنی ما میگه به فحش ببندیمش هیچ کمکی بهمون نمیکنه.
ممکنه خاتمی نخواد هیچوقت از این نظام عبور کنه، ولی در خیلی از موارد میتونه جنبش رو همراهی کنه. مثلا در مورد حقوق شهروندی و آزادی زندانیان سیاسی. اینها رو بارها تاکید کرده. دلیلی نداره وقتی خاتمی در مورد شعار جمهوری اسلامی حرف میزنه، شعار استقلال و آزادیش رو هم ندیده بگیریم و به کل منکرش بشیم. مگه شعار خود ما استقلال و آزادی نداره؟

شما شاید با نظرات خاتمی مخالف باشید ، ولی برای نشان دادن مخالفت خود متوسل به دروغ و تهمت زنی می شوید ، کاری که حسین شریعمداری از آن بهره می جوید.
خاتمی هیچ وقت نون به روز نخورده ، هیچ وقت ادعای مخالفت با جمهوری اسلامی نداشته ( که رئیس جمهوری بیست ملیونی آن بوده ) و جزو آدمای کمتر از انگشتای یه دست جمهوری اسلامی است که چهره ی دنیا رو اندکی نسبت به ایران عوض کرد.
مخالفت حق شماست ، ولی دروغ نگویید ، تهمت نزنید و توقع بی خود نداشته باشید

خاتمی همواره به دنبال تصییح این نظام بوده است ، کاری که بختیار سعی در انجام آن داشت در مورد نظام پهلوی . و ملت احساساتی ایران ، همیشه بختیار ها و بازرگان ها و خاتمی ها را کوبیده و از خمینی ها و پهلوی ها بت ساخته است .
ابراهیم نبوی در مقاله ی اخیرش به انقلابی بودن مردم ما اشاره کرد و من کاملن با وی موافقم . مردم ما عقل گرا نیستند ، احساسی می اندیشند و همواره مشی افراط و تفریط را در دستور کار قرار داده اند.

 برای شناخت خاتمی و سیاستهایش در این برهه حساس خیلیها ناتوانند .

۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

دستخط نامه خیلی محرمانه میرحسین موسوی به خامنه ای، دلایل اصلی استعفا در سال 67


بسمه تعالی
مقام محترم ریاست جمهوری
برای آنکه دشمنان اسلام و کشور نتوانند سوء استفاده نمایند، اینجانب در استعفانامه خود که برای رسانه ها نیز ارسال گردیده است، دلایل را ذکر نکردم. با این نیت که ذکر آنها انشالله در آینده برای کشورمان و دولتهای بعدی مفید باشد، بصورت خیلی خلاصه به بیان آنها می پردازم:
۱ ـ مسلوب الختیار شدن دولت در سیاست خارجی. امروز امور افغانستان و عراق و لبنان در دست جنابعالی است. نامه هائی به عنوان کشورهای مختلف نوشته میشود بی آنکه دولت از آنها خبری داشته باشد. (اینجانب به عنوان نخست وزیر از این نامه ها جز در موارد استثنائی و آنهم بطور اتفاقی بیخبرم).
نخست وزیر ژاپن برای ریاست محترم مجلس و ریاست محترم مجلس برای نخست وزیر ژاپن نامه مینویسد و اینجانب در یک مراسم عمومی و مردمی از این ماجرا و متن نامه با خبر میشود.
آقای لاریجانی در جایی میگیود از پنج کانال با آمریکا تماس گرفته میشود و بنده بعنوان رئیس هیئت وزیران از این کانالها اطلاعی ندارم.
همه جا صحبت از سیاستهای خارجی دولت جمهوری اسلامی است. بدون آنکه دولت از این سیاستها که در همه جای کشور و جهان بیان میشود، خبر داشته باشد.
۲ ـ عملیات برون مرزی که بدون اطلاع و دستور دولت صورت میگیرد. شما بهتر میدانید که تاکنون فاجعه آفرینی و اثر نامطلوب آنها برای کشور چقدر بوده است. بعد از آنکه هواپیمایی ربوده میشود، از آن باخبر میشویم. وقتی مسلسلی در یکی از خیابانهای لبنان گشوده میشود و صدای آن در همه جا میپیچد، متوجه قضیه میشویم. پس از کشف مواد منفجره از حجاج ما در جده، اینجانب از این امر آگاه میشوم. متاسفانه و علیرغم همه ضرر و زیانی که این حرکت متوجه کشور کرده است، هنوز نظیر این عملیات میتواند هر لحظه و هر ساعت بنام دولت صورت گیرد.
۳ ـ تجزیه سازمان برنامه و بودجه از نخست وزیری که به دلایل سیاسی صورت گرفت، از همان اول ضایعه آفرین بوده  و ادامه آن در شرایط نوسازی کشور فاجعه بار خواهد بود. متاسفانه این مشکل و مشکل وزرای مشاور، علیرغم طرح در شورای تشخیص مصلحت، به تاخیر افکنده شده و حل نگردیده است هر چند که بهرحال حق شورای تشخیص مصلحت است و اینجانب انتظاری در این خصوص ندارم.
۴ ـ تجزیه اقتدار مشروع و قانونی دولت و مسئولیت دولت و وزرا توسط شوراهای گوناگون.
۵ ـ عدم قدرت اینجانب به پاسخگویی در مقابل اعضا هیات دولت و نمایندگان محترم مجلس در مورد کارهائی که بدون اطلاع دولت، ولی بنام دولت، صورت میگیرد.
۶ ـ در خاتمه لازم میدانم بار دیگر یادآور شوم که این استعفا، العیاذ بالله، بمعنای قهر اینجانب از نظام و دولت جمهوری اسلامی و مسئولین انقلابی آن نیست که اگر هم بود، با توجه به عظمت انقلاب و ناچیزی اینجانب، یقینا نمیتوانست هیچ تاثیری در روند رشد و توسعه انقلاب اسلامی داشته باشد. این استعفا دلیل ناتوانی اینجانب برای کار بدلیل همین ناتوانی است و درست بدلیل همین ناتوانی است که اینجانب مسئولیت را از خود ساقط می بینم.
میرحسین موسوی
۱۴ شهریور ۱۳۶۷


nameh_mousav_khamnehi_2_100729
nameh_mousav_khamnehi_3_100729

۱۳۹۰ مرداد ۶, پنجشنبه

انتقادی به سبزها! (لطفا فقط سبزها بخوانند)

چند روزیه به داستان جنبش سبز فکر میکنم. با اجازه بزرگواران چند خط میخوام از بچه های سبز انتقاد کنم. جنبش ما جنبشیه که طوفانی شروع کرد و شعارش هر فرد یک رهبر بود. الان وقتی اخبار رو میخونی میبینی که گروهی در جنبش دارن انرژیشون رو صرف سر کله زدن با مجاهدها میکنن. وقتی عمیق تر به مساله نگاه کنیم میبینیم که پای گروه مجاهدین رو خود جمهوری اسلامی با اخبار ضد و نقیضش در اتفاقات بعد از انتخابات ۸۸ باز کرد. الان هم مجاهدین و جنبش سبز سر سهم غنیمت نگرفته می جنگند. از طرف دیگه یک ماه بحث میکنیم سر اینکه خاتمی چه سخنانی در مورد انتخابات گفت و چرا گفت؟ دعوا بالا میگیره و یه جبهه جنگ هم با دوم خردادی ها باز میکنیم و توی سر و کله هم میزنیم. یه طرف دیگه میبینیم هرکی داره واسه خودش یه آش برای جنبش سبز می سازه، یکی میگه من دوم خردادی نیستم، یکی میگه که اعتصاب کنیم، یکی میگه تو انتخابات با شرایط خاصی شرکت کنیم. من به شخصه برای همه افراد مطرح در جنبش احترام قائلم ولی عزیزان به خدا حرفای شما بزرگواران وقتی که هماهنگ نباشه سازندگی خودش رو از دست میده. یه جماعتی هم هرروز کارشون شده کاراگاه بازی که این شورای هماهنگی کیه؟ آخه هرکی که هست شما اگه بحثی داری روی نظراتشون مطرح کن چکار شناسنامشون داری؟ هرروز هی گیر میدیم که چرا فلانی از خمینی خوشش میاد؟ عزیزان خمینی در سال ۶۸ فوت کرد و به تاریخ پیوست، چرا نبش قبر میکنین. خوب یا بد الان نیستش و ارزش هم نداره که ما سر کاراش دعوا کنیم. از طرفی یه آدمی به نام سردار اومده تلوزیون جمهوری اسلامی میگه من با فلانی و فلانی توی واشنگتن دیزی خوردم، نصف گروههای فعال بشکن میزنن که آخیش فلانی آبروش رفت. به نظر میاد تاکتیک جمهوری اسلامی در تولید نفاق هنوز داره کار میکنه و ما درخم کوچه ای مانده ایم. سرتون رو درد نیارم جنبش سبز امروز توی دستای ماست و ماهرکدوم یه طرفی داریم میریم و فعل دایلوگ هم به معنای واقعی در اون وجود نداره و جاش رو به تخریب داده. عزیزان، دوستان، بزرگواران، یه سری آدم تو زندونن، میر و شیخ هم تو زندونن، جمهوری اسلامی هم لنگون لنگون داره حکومت میکنه. بیاین دیالوگ کنیم به خدا سخت نیست. بیاین متحد باشیم، با هم باشیم، ایرانی باشیم، برای ایران باشیم.

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

اگر صنف قصاب حاکم می شد کدام قانون اساسی را داشتیم؟

در کشورهائی که ساختار سیاسی با سابقه‌ی طولانی دارن، مردم به این نتیجه رسیدن که قدرت سیاسی نباید در انحصار صنف خاصی باشه. دلیلش هم معلومه، چون صنف بنا به تعریف باید حافظ منافعش باشه. ما که هنوز ساختار سیاسی نداریم، چه برسه به این که بخواهد باسابقه باشه. اگر صنف قصاب قانون‌اساسی مینوشت چطوری میشد؟
اصل۱. خداوند بزرگ خالق همه‌ی موجودات است. در بین موجودات جانداران والاترند، که به سه دسته‌ی ارضی، بحری و سماوی تقسیم میشوند. در هر دسته ذکر‌شده انواع با هوشتر، به واسطه‌ی غلبه بر دیگران، گوشتخوار میشوند. از آنجا که انسان باهوشترین موجود زنده
است، پس ذاتاً و فطرتاً «گوشتخوارترین» مخلوق نیز هست.
اصل۲. مردم فرزانه ایران، با توجه به فطرت گوشتخواری انسان، همواره عنایت کامل و باطنی نسبت به کلیه‌ی فرآورده‌های گوشتی داشته‌اند.
در این میان کباب همواره نقش ممتاز و بی‌بدیلی در باور و اعتقاد ایرانیان داشته، و مطابق آخرین نظرسنجی ها ۹۹/۲ درصد مردم ارادت خود را به آن نشان داده‌اند. از آنجا که بهترین نوع گوشت برای تهیه‌ی کباب «راسته» است، نوع نظام حکومت ایران «جمهوری راسته‌ی ایران» تعیین میشود.
اصل۳. از آن جا که انسان به عنوان اشرف مخلوقات از نوع پستاندار است، مناسبترین و سازگارترین گونه‌ی گوشتی برای او از حیوانات پستاندار تامین میشود. بر این اساس«گوشت قرمز» به عنوان گونه‌ی گوشتی رسمی ایران تعیین میشود، که از جاندارانی شامل گوسفند، گاو، شتر، بز، بزکوهی، آهو، غزال و گوزن تهیه میشود.
اصل۴. «اقلیت» کوچک طرفدار «گوشت سفید»، شامل ماکیان (مرغ، اردک، غاز، بوقلمون، کبک، تیهو، ...) و آبزیان (ماهیها، میگو) در ایران پذیرفته هستند و میتوانند در کنار اکثریت گوشت قرمز دوست زندگی کرده و در برآورده کردن عادات غذائی خود آزادند.
اصل۵. چون انسان گوشتخوارترین مخلوق خدای بزرگ است، پس هر صنفی که به این نیاز فطری و ذاتی انسان بیشترین توجه را کند، و در صدد تامین آن برآید، در واقع انسان را در مسیر تعالی طبیعی‌اش یاری می‌رساند، و در نتیجه والاترین صنف است، که در حال حاضر
مصداق تام و تمام آن «قصابان» هستند.
اصل۶. اصناف دامدار، چوپان، چوبدار، گله‌دار، کبابی، جگرکی، سیراب‌وشیردان و کله‌پاچه‌ای نیز هر یک به سهم خود سعی در تامین و نشر و بسط فرهنگ گوشتخوارانه‌ مردم ایران دارند. از اینرو این اصناف همگی با عنوان صنوف ممتاز شناخته می‌شوند.
اصل۷. شورای راسته‌ی نظام: شامل ۵۰ نفر از اعضای با سابقه و وفادار صنف قصاب، که بر اساس انتخابات در بین اعضای صنوف ذکرشده در اصول ۵ و ۶ (قصابان و ممتازان)، به مدت ۱۰ سال انتخاب میشوند.
اصل۸. رئیس شورای راسته‌ی نظام، که با رای‌گیری داخل شورا تعیین میشود، عالیترین مقام جمهوری راسته‌ی ایران است که با عنوان «راستبر» شناخته میشود. تمام قوا و نهادهای ذکر‌شده در اصول بعدی باید موافق نظر و هدایت ایشان به وظایف خود عمل کنند.
اصل۹. قوای سه‌گانه‌ی جهموری راسته‌ی ایران به شرح زیراند:
۱. قوی مجریه: شامل رئیس جمهور و کابینه دولت
۲. قوه‌ی مقننه: شامل مجلس
۳. قوه‌ی قضائیه: شامل رئیس قوه و مجموعه‌ی دادسراها
اصل۱۰. قوه‌ی مجریه: رئیس جمهور به عنوان رئیس این قوه با رای مستقیم مردم از میان نامزدهای مورد تائید شورای راسته‌ی نظام به مدت ۴ سال انتخاب خواهد شد. انتخاب مجدد برای فقط یک دوره‌ی مجدد بلامانع است.
اصل۱۱. دولت جمهوری راسته‌ی ایران، علاوه بر انجام امور معمول کشورداری، موظف است همه امکانات خود را برای ایجاد محیط مناسب برای رشد استعدادهای گوشتخوارانه‌ی آحاد ملت به کار برد.
اصل۱۲. قوه‌ی مقننه: اعضای مجلس با رای مستقیم مردم از میان نامزدهای مورد تائید شورای راسته‌ی نظام به مدت ۴ سال انتخاب خواهند شد.
اصل۱۳. تمام مصوبات مجلس فقط پس از تائید شورای راسته‌ی نظام تبدیل به قانون میشوند.
اصل۱۴. قوه‌ی قضائیه: رئیس این قوه به انتخاب راستبر و به مدت ۵ سال انتخاب خواهد شد.
اصل۱۵. فرماندهان تمام نهادهای نظامی، انتظامی و امنیتی توسط راستبر تعیین میشوند. نهادهای ذکرشده فقط باید به ایشان پاسخگو باشند.
اصل۱۶. هرگونه فعالیت تبلیغی برخلاف طبیعت گوشتخوارانه‌ی انسان از مصادیق انحراف و بنابراین ممنوع است. اهم آنها عبارتند از:
۱. ادعای واهی با رنگ و لعاب علم و تجدد بعضی پزشکان در مورد کلسترول، چربیهای مضر و نقرس.
۲. تبلیغ مکتب های ضاله‌ی «گیاهخواری» که تنها هدفشان دورکردن انسان از طبیعت واقعی اوست.
۳. تبلیغ برای انواع پروتئین جعلی گیاهی (مانند لوبیا و سویا).
۴. تبلیغ برای فرآورده‌های نشاسته‌ای مانند ماکارونی و لازانیا، در صورتی که تاکید نشود این فرآورده‌ها با گوشت چرخکرده خوشمزه‌ترند.
اصل۱۷. تاسیس هر نهاد که قصد سرکوب و یا به انحراف کشیدن طبیعت گوشتخواه انسان را دارد، از مصادیق فعالیت های براندازانه، و مشمول اشد مجازات است. اهم موارد عبارتند از تاسیس:
۱. کارخانه‌های سوسیس و کالباس و دیگر فرآورده‌های شبه‌گوشتی
۲. کارخانه‌های کنسرو بدون گوشت، مانند لوبیا، نخودفرنگی، سبزیجات مخلوط.
۳. کارخانه‌های بیسکویت، کیک، چیپس و انواع میان‌وعده‌ها که اشتها را برای وعده‌های اصلی از بین می‌برند.

۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

پنج توصیه ای که آیت الله خامنه ای از ماکیاولی آموخته است

کریم سجادپور، از پژوهشگران بنیاد صلح کارنگی، در نشریه فارن پالیسی ضمن مقایسه رهبر جمهوری اسلامی ایران با نیکولو ماکیاولی، فیلسوف ایتالیایی می نویسد: ۵۰۰ سال بعد، اکنون نویسنده کتاب «شهریار» و پدر معنوی سیاست عملی، یکی از طلبه های ستایش برانگیز خود را در وجود رهبر مذهبی ایران، ‌آیت الله خامنه ای یافته است. رهبری که با چم و خم دستیابی به قدرت و نگهداری آن آشنایی ژرفی دارد. احمدی نژاد که خامنه ای صعودش به قدرت (و به نظر می آید سقوط احتمالی از نردبان محبوبیتش) را مهندسی کرده بود، سومین رییس دولت پس از هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی است، که خامنه ای با ترفند وی را از میدان به در می کند.
در ۲۲ سال گذشته او با این اندیشه سر به رختخواب گذاشته و با همین اندیشه سر از بالین بلند کرده است که نه تنها بسیاری از پیروان او، که بزرگترین ابرقدرت جهان نیز در پی برانداختن او هستند.
تابستان دو سال پیش کابوس او به واقعیت پیوست و میلیون ها ایرانی به خیابان ها ریختند و مخالفت خود را با انتخاب دوباره و دستکاری شده احمدی نژاد اعلام کردند. برخی از آنها شعارهای «مرگ بر خامنه ای» و «خامنه ای قاتل است، ولایتش باطل است» را سر دادند. با این همه خامنه ای پس از سلطان قابوس عمان و معمر قذافی رهبر لیبی که قدرتشان به مویی بسته است، طولانی ترین حکومت خودکامه را در منطقه خاورمیانه داشته است.
ایدئولوژی حکومتی او بیشتر ماکیاولیستی است تا شهادت گرایانه و ماکیاولی اگر زنده بود اکنون با لبخند رضایت آمیز آشنای خود بر لب، به این نظام می نگریست.
خامنه ای در طول حکومت خود به پنج اصلی که نماینده فلسفه حکومت گردانی (و صحنه گردانی) سیاسی ماکیاولی در رساله معروفش «شهریار» است وفادار مانده است.
۱) پاسخگو نبودن
نویسنده با اشاره به گفته معروف ماکیاولی که سیاستمدار باید هراس انگیز باشد از این فیلسوف نقل می کند که: «شهریار لازم است مسوولیت کارهای خلاف پسند مردم را به دوش دیگران بیاندازد تا خودش محبوب باشد.» و می افزاید هیچ نظام سیاسی این خواست ماکیاولی را به این خوبی بر نمی آورد.
زیرا رژیم ایران رهبر را از هر نوع مسوولیت بری می کند. قدرت قانونی رهبر او را از پاسخگو بودن مبرا می دارد. او در همه سطوح دولت، قضاوت،‌ ارتش و رسانه ها حرف آخر است. او می گذارد دیگران کارهای کثیف را انجام دهند تا دامن کبریایی خودش به چیزی آلوده نشود. در عین حال وجود یک مجلس و رییس جمهوری به اصطلاح «منتخب» همچون سپری میان نارضایتی عمومی و خامنه ای است.
۲) تظاهر به فروتنی
کریم سجادپور پس از نقل قولی از ماکیاولی درباره اینکه یک شهریار چگونه باید خودش را متواضع،‌ مهربان و مومن نشان دهد می گوید: خامنه ای شاید به اندازه سلف خود خمینی کاریزماتیک نباشد ولی تبلیغ لباس پوشیدن متواضعانه او با نعلین و عینک معمولی و چفیه فلسطینی و این که در افواه شایع کرده اند او در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق مانند دیگر مردم از کوپن استفاده می کرد و داستان هایی که ملاقات کنندگان او از دکور ساده و بی پیرایه محل کارش در مرکز شهر تهران می گویند چیزهایی است که حتی در وبسایت رسمی او نیز می توان یافت.
۳) سازش ناپذیری
خامنه ای توصیه ماکیاولی را به شهریاران که سازش ناپذیر باشند، عملا از سرنوشت محمدرضا شاه پهلوی آموخته است. شاه سابق ایران در تلاش برای آرام کردن معترضان گفت صدای انقلاب آنها را شنیده است. برخورد سرکوبگرانه خامنه ای با معترضان در پیامد انتخابات سال ۸۸ بسیاری را شگفت زده کرد. اما خامنه ای خوب می دانست که کوتاه آمدن در برابر خواست های مخالفان تنها اشتهای آنها را برای تحول و دگرگونی بیشتر می کرد.
نویسنده سپس می افزاید خامنه ای بر این باور است که تهران نباید در برابر ایالات متحده نیز سازشکارانه عمل کند زیرا ممکن است واشینگتن را به اعمال فشار بیشتر تحریک کند. به همین دلیل باوجود قطعنامه های شورای امنیت، تحریم های اقتصادی و تهدیدهای گهگاهی نظامی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی و سیاست هسته ای آن همچنان رجزخوان مانده است.
خامنه ای یک بار گفته بود حق را نمی شود تقاضا کرد. چون ابرقدرت ها را به فکر می اندازد که تهدیدشان را به طور جدی عملی کنند. از این رو نباید انتظار داشت که تهران بر سر برنامه های هسته ای اش به این زودی ها سازش کند.
۴) گسترش نیروی نظامی
برخلاف خمینی که بیشتر یک پژوهشگر دینی واقعی بود، خامنه ای تا پیش از ارتقا به درجه آیت اللهی پس از مرگ خمینی و انتخابش به مقام رهبری دارای درجه ای معادل کارشناس ارشد (حجت الاسلام) بود. از همین رو به جای توجه به حوزه های علمیه قم،‌ مشروعیت خود را در سنگرها و در میان نیروهای نظامی جستجو کرد.
او در پی کاهش محبوبیت خود توجه را به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی معطوف کرد. چیزی که ماکیاولی که سازماندهی شبه نظامیان جمهوری فلورانس را بر عهده گرفته بود، می توانست به راستی حامی آن باشد. سپاه هم اکنون در پروژه های اقتصادی و تجاری عظیم کشور دست انداخته است و تحریم های بین المللی و نبود سرمایه گذاری های خارجی، آن را رقیب یکه تاز قراردادهای نفت و گاز و بخش معادن کرده است.
برخلاف نظامیان مصر و تونس که وابستگی خود را به حاکمان در پی گسترش ناخشنودی مردم قطع کردند، رده های بالای سپاه و البته نه عموم آن که دارای دیدگاه های سیاسی متفاوتی هستند، سرنوشت خود را گره خورده به رهبر می دانند.
۵) ضرورت وجود یک دشمن خارجی
ماکیاولی می نویسد بسیاری بر این باورند که یک شهریار باید نیروی مخالفی را زیرکانه بپروراند تا با پیروزی بر آن بتواند موقعیت خود را بهبود ببخشد. طی سه دهه، خامنه ای همواره در سخنان خود چه زمانی که درباره سیاست خارجی صحبت می کرد و چه درباره مسایلی مانند کشاورزی یا آموزش، درباره ظلم، حرص و توطئه های جهانی آمریکا داد سخن داده است. برای او دشمنی با آمریکا رکن اصلی انقلاب ۵۷ و شناسه مرکزی جمهوری اسلامی است. خامنه ای می داند سازش با ایالات متحده آمریکا ممکن است پیامدهای نامطلوبی برای رژیم داشته باشد.
کریم سجاد پور با اشاره به توصیه های ماکیاولی می گوید: خامنه ای آمریکا و اسراییل را به عنوان دشمن در صندوق ذخیره کرده است تا در صورت بروز ناملایمات، ناخشنودی عمومی، اوضاع بدتر اقتصادی و احتمالا آشوب های قومی از آن بهره برداری کند.
پایان ماکیاولی وار
نویسنده این مقاله ضمن اشاره به نقش مجتبی خامنه ای، پسر رهبر جمهوری اسلامی، و افسانه پردازی هایی مانند یاعلی گفتن خامنه ای هنگام تولد،‌ می گوید: خامنه ای ۷۲ ساله بر کشوری حکومت می کند که نزدیک به ۷۰ درصد جمعیت آن را جوانان زیر ۳۳ سال تشکیل می دهد که با فناوری های تازه با جهان در ارتباط هستند. آشتی ناپدیری خامنه ای تاکنون یار او بوده است. اما این ویژگی محتملا سبب شکننده شدن جمهوری اسلامی خواهد شد.
سجادپور در پایان می نویسد ماکیاولی در شرایطی در سال ۱۵۲۷ مرد که هیچ یک از مردم دورانش از او راضی نبودند. دور نیست که او نیز همان سرنوشت را داشته باشد.

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

نامه تاریخی علی اکبر سعیدی سیرجانی به خامنه ای

جناب آقای خامنه ‏ای
پيام عتاب ‏آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر ‏آن مقام معظم قرار گرفته ‏ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‏ الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از ‏حق شهادت است و ما مرگ شهادت از خدا خواسته ‏ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد ‏رفته ‏ام درباره سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران رهبری شما خواهند داشت.‏
بگذريم از لحن توهين ‏آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مي‏نمود تا چه رسد ‏به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا مرتد قلمداد ‏کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته‏ های من است ای کاش موردش را مشخص می فرموديد، و اگر مبتنی بر ‏واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.‏
می ‏دانم در حکومتی که مرحوم شريعتمداری با آن مقام فقاهت، مهندس بازرگان با آن تقوای دينی و سياسی، آيت ‏الله ‏منتظری با آن سوابق مبارزاتی دق‏مرگ و خانه‏ نشين و مطرودند، تکليف امثال بنده معلوم است و بر ما کجا برازد دعوی ‏بی‏ گناهی.‏
و می دانم رهبر جليل القدری که با يک نهيبش نمايندگآن مجلس اسلامی در لاک سکوت و وحشت مي‏خزند، البته ‏می تواند با تيغ بيدريغ تکفير حمله بر من درويش يک قبا آرد.‏
فرموده بوديد چرا اين همه مزايای حکومت اسلامی را نديده ‏ام و به تمجيد نپرداخته ‏ام. اين وظيفه اخلاقی را شاعران و ‏نويسندگان محترمی که با چرخشی ناگهانی در سلک هواداران ولايت فقيه درآمده ‏اند بهتر و موثرتر انجام مي‏دهند. ‏وانگهی رژيمی که علاوه بر فرستنده‏ های راديويی و تلويزيونی هزاران مسجد و منبر و مجلس را در اختيار دارد چه نيازی ‏به مديحه ‏سرايی مطرودان دارد، به خصوص نويسنده کج‏ سليقه‏ ای که هرگز در مدح هيچ امير و حاکمی قلم نزده است.‏
فرموده بوديد چرا در انتقاد از حکومت شاه به جزئيات اداری پرداخته ‏ام؟ از همين انتقادهای جزئی هم شرمنده ‏ام که ‏بحمدالله در اين ده سال فرصت‏ شناسان حق مطلب را ادا کرده ‏اند و بر حاکم معزول تاخته ‏اند. وضع من در زمان شاه نيز ‏مانند امروزم بود. مينوشتم و چاپ مي‏شد و منتشر نمي‏گشت، ديکتاتور مغرور بدعاقبت مي‏پنداشت با شکستن قلمها و زجر آزادگان بر دوام حکومت خود می ‏افزايد. قطعا مقالات سانسور شده من در بايگانی ساواک موجود است. بفرماييد ‏مطالب از “يغما” و “خواندنيها” بيرون کشيدهِ مرا در مقوله سياست فرهنگی، ماجرای کاپيتولاسيون، مضحکه تغيير ‏تاريخ، شعبده جشنهای شاهنشاهی به حضورتان بياورند تا بدانيد بوده ‏اند مردم از جان گذشته‏ای که به هيچ دعوی ‏مبارزه و پيوستگی به دارودسته‏ ای از بيان حقايق پروايی نداشته ‏اند.‏
اما در مورد کتابهای توقيف‏ شده بنده واقعا نمي‏دانم کجايش حمله به اسلام است يا اساس حکومت اسلامی. من ذاتا ‏از ريا و دروغ و تبعيض و ستم متنفرم و اين نفرت در نوشته ‏هايم منعکس است. اگر خدای ناخواسته همچو فاسدی در ‏دستگاه حکومت حاضر اين است که انتقاد از هر مسندنشين و مسئولی حمل بر “زيرسوال بردن رژيم” مي‏شود و لطمه ‏زدن به اساس اسلام و بهانه‏ ای برای سرکوبی و اختناق و نتيجه‏ اش همين که مي‏بينيم. من به آنچه در کتابهای توقيف ‏و خمير شده ‏ام نوشته ‏ام عميقا اعتقاد دارم و در هر محکمه‏ ای حاضر به پاسخ‏گويی ‏ام. اگر واقعا خلاف اسلام يا حکومت ‏واقعی اسلامی است، چرا بدين شيوه ‏های غير اخلاقی با من رفتار مي‏کنند. مگر مملکت قانون ومحکمه ندارد؟
جناب آقای خامنه ‏ای توقع مردم مسلمان ايران از حکومت اسلامی جز اينهاست که مي‏کنند. در رژيم کمونيستی تکليف ‏خلايق معلوم است. همه فضايل و امتيازات در نيروی کار مفيد افراد ملت خلاصه مي‏شود و مناصب و مقامات در دست ‏طبقه کارگر است و استبداد کارگری حاکم بر جامع، در ممالک سرمايه ‏داری تمول و درآمد بيشتر ضامن قدرت اجتماعی ‏است و سرنوشت مردم در قبضه کسانی که به هر شيوه و از هر طريق صاحب آلاف و الوفی شده ‏اند.
اما در حکومت ‏اسلامی ضابطه چيست؟ آيا فضايل منحصر به نماز و دعای بيشتر است و روزه طولاني‏تر و سجده غليظ تر و لقب حاجی ‏و انبوهی محاسن و کلفتی دستار و دعوی بسيار، يا به حکم آيه کريمه ان اکرمکم عندالله اتقيکم فضيلت افراد محصول ‏تقرب به حق است و قرب يزدان در گرو تقوی؟
اگر چنين است اجازه فرماييد بی‏ هيچ ملاحظه و پروايی عرض کنم بسياری از اعمال سران حکومت خلاف تقواست. اين ‏را به تجربه شخصا دريافته‏ ام و اثباتش اگر خواستيد آسان است. بگذريم از دو سال اول که نابسامانی ها جواز ‏آشفته‏ گويی ها و آشفته ‏کاريها بود. در همين چندماه اخير بزرگانی که در خبرنامه ‏ها و جرايد مرا عضو حزب توده و خدمتگزار ‏شاه و مامور ساواک معرفی کردند، هم از معصيت سنگين بهتان باخبر بودند و هم از نحوه زندگی و خلق ‏و خوی من، به ‏فرض اين که با گذشته زندگی بنده آشنايی نداشتند به فيض مقام و موقعيت خويش مي‏توانستند از دستگاه اطلاعاتی ‏کشور جويای سوابق شوند و آنگاه دست به قلم ببرند، يا کسانی را مامور، که مزاحمت هايی از قبيل سنگ‏ پراندن و ‏شعارنويسی بر درويوار خانه‏ ام کنند.‏ جناب آقای خامنه‏ ای بنده به خلاف حکم قاطع شما مسلمانی، صافی اعتقادم، و به دين و عقيده ‏ام مباهات مي‏کنم. هيچ ‏ابله مخالف اسلامی نمي‏آيد پانزده سال عمر خود را صرف تصحيح و چاپ مفصل‏ترين تفسير قرآن کند. کسی که به ‏اسلام بی ‏اعتقاد است، با چه انگيزه ‏ای قصيده “اين بارگه که پايه‏ اش از عرش برتر است” را تقديم آستانه قم مي‏کند؟
‏کسی که دلبسته اسلام نيست در شرايط حاضر خاموش می‏ نشيند تا به نام مقدس اسلام هر ناروائی بر مردم تحميل ‏شود و اساس اعتقادشان متزلزل گردد.‏
جناب آقای خامنه‏ ای، من بيش از هر مسلمان متعصبی با سلطه و نفوذ اجانب به هر صورت و در هر مرحله اعم از ‏شرقی و غربی در وطن عزيزم مخالفم و بيش از بسياری از مدعيان به حقانيت شريعت اسلام معتقد. به هيچ حزب و ‏دسته و گروهی نه در گذشته بستگی داشته‏ ام و نه بعد از اين می توانم داشته باشم. اگر هوس جاه و منصب داشتم ‏در سال ۵۷ دعوت وزارت را با سرعت و صراحت رد نمی کردم، و اگر در طمع مال و منال بودم مجبور نمی ‏شدم درين ‏سالهای پيری و ممنوع‏ القلمی خانه مسکونيم را که تنها مايملکم در پهنه جهان بود نظرسنجی‌ها بفروشم و صرف معاش کنم.
‏آدميزاده‏ ام، آزاده ‏ام و دليلش همين نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوکران. بگذاريد آيندگان بدانند که ‏در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردمی که دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.‏
با تقديم احترام
سعيدی سيرجانی

بزرگترین مشکل جنبش سبز این است که در اینترنت گیر کرده!

دوستان. این مقاله ای نیست علیه جنبش سبز! اینرا مینویسم چون دلسوزم. بنده بعنوان کسی که شناختی از روحیات افرادی که در زمینه شعارنویسی روی دیوار و اسکناس تجربه زیادی دارند , میدانم که کسانی که دائما در اینترنت و مخصوصا سایت بالاترین مشغول ارسال لینکهای عمدتا غیرموثر هستند، هیچ وقت شعاری ننوشته اند و در همان اینترنت گیر کرده اند. اکثرکسانی که از وضعیت امروزه ناراضی اند و از ترس حکومت نمیدانند چه باید بکنند و ناچارا سایتهایی را پیدا کرده و در آنجا به زمین و زمان فحش میدهند! دوستان! فحش دادن به این و آن راه حل نیست. بیا بجای صرف کردن بیهوده عمر در سایتهای مختلف، کمی مبارزه را واقعی تر کنیم و تعصب را نیز کنار بگذاریم. چرا اینقدر میگویید ما برای موسوی کاری نکرده ایم!؟ خوب بروید یک کاری بکنید.اگر میتوانید یک شعار در حمایت از موسوی روی دیوار ادارات دولتی بنویسید. چرا کاری نمیکنید!؟ بروید دنبال کار عملی. در همین اینترنت گیر کرده ای . باور کن. اگر میخواهی دائما در اینترنت غر بزنی. من همین الان بتو میگویم برو دنبال کار و زندگی ات و خود و دیگران را معطل نکن .

۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

زندانی سیاسی یا سیاسیون زندانی

با واژه زندانی سیاسی مشکل دارم. نه از این نگاه که بگویم زندانی سیاسی نداریم، بلکه از این رو  که دوست ندارم با چارچوب حقوقی موجود، به یک اصطلاح حقوقی به نام «زندانی سیاسی» رسمیت بدهم.
چطور می شود که انسان به  حقوق بشر، حق آزادی بیان، حق حیات اقلیت، حق برگزاری راهپیمایی اعتراضی، حق تحصن، حق اعتصاب و هزاران حقوق سیاسی دیگر اعتقاد داشته باشد و باز هم از اصطلاح «زندانی سیاسی» استفاده کند.
بدیهی است که هر شخصی که بخواهد از این حقوق خود استفاده کند و در جریان آن مرتکب جرمی شود که در قوانین مشخص شده باشد، طبق روال معمول هر سیستم حقوقی نسبت به جرم او رسیدگی خواهد شد. پس چه جایی می ماند برای طرح موضوع «جرم سیاسی» ؟ واقعا جرم سیاسی چه می تواند باشد؟
آیا بناست جرم جدیدی تعریف شود؟  یا اینکه اگر کسی از حقوق سیاسی خود سو استفاده کرد باید مورد پیگرد قرار گیرد؟ اتفاقا همین قسمت است که بحث را به شدت حساس می کند. سو استفاده از حقوق سیاسی اگر واقعا توسط یک جرم عمومی و عادی قابل تعریف نباشد، چگونه  سنجیده خواهد شد؟ مثلا اگر حق برگزاری راهپیمایی اعتراض آمیز وجود دارد، یک حکومت می تواند همیشه مخالفان خود را به سو استفاده از این حق متهم کند. و در دیگر موارد حقوق سیاسی هم داستان بر همین شکل است. البته از یاد نبریم که در نظام جمهوی اسلامی نفس استفاده از همین حقوق جرم محسوب می شود.
بعضی ها داستان را از زاویه دیگری می بینند. آنها می گویند جرم سیاسی، جرمی است که به پشتوانه قدرت سیاسی رخ می دهد مثل جرم نظامی.  و به همین دلیل باید مرتکبین ان را در دادگاه های سیاسی محاکمه کرد. منظور این دسته آن است که مثلا اگر یک رئیس جمهور به خاطر جایگاه سیاسی و قدرت ناشی از آن، اقداماتی صورت داد که  اساس قوانین را از بین ببرد، این اقدام جرم سیاسی است. مثلا در کشوری مثل امریکا، جزای چنین جرمی، محرومیت از خدمات سیاسی و یا  تصدی مقامات حکومتی است.
با این وجود در دنیا بر سر یک مفهوم تقریبا اجماع وجود دارد. و آن هم این است که جرم سیاسی، جرایم عادی و تعریف شده ای است (هم فعل و هم ترک فعل را شامل می شود) که از سر خیرخواهی و برای منافع اجتماعی رخ داده و اهداف و منافع شخصی در اثر ارتکاب جرم نصیب مجرم نمی شده است. به عنوان مثال شما در جریان یک راهپیمایی مسالمت آمیز و غیر خشونت بار، ناچار می شوید یک ماشین پلیس را تصرف کنید و از بلندگوی آن برای سر داند شعارهایتان استفاده کنید. این مصداق جرم سیاسی است.
همه اینها را نوشتم که بگویم بسیاری از اتهاماتی که به سیاسیون زندانی ما زده شده، مصداق همین جرم سیاسی است. ایجاد ترافیک و راهبندان و یا اقدام بر خلاف امنیت ملی و یا تشویش اذهان عمومی  و ... همه مصداق جرم سیاسی است و لازم است در دادگاه علنی و با حضور هیات منصفه رسیدگی شود. و اگر هیات منصفه ای وجود داشته باشد که وجدان جامعه باشد قطعا تشخیص خواهد داد که این زندانیان در ایجاد راهبندان و ترافیک  و یا خدشه دار کردن امنیت ملی  و یا به هم ریختگی افکار عمومی مجرم نیستند و در زندان نگاه داشتن آنها نه تنها غیر قانونی است که مصداق جنایت علیه انسانهاست.
با این اوصاف آیا باز هم دست است که بگوییم زندانیان سیاسی؟ مگر آنها جرمی در حین اعتراضات سیاسی مرتکب شده اند؟ و آیا جرایم فرضی آنها در دادگاهی علنی و با حضور هیات منصفه واقعی، بررسی شده است؟
و آیا بهتر نیست این زندانیان بی گناه را سیاسیون زندانی بنامیم؟ کسانی که به خاطر عمل سیاسی مشروع و قانونی، به زندان انداخته شده اند، و نه ارتکاب جرایم عادی در حین انجام عمل سیاسی!
نکته تامل برانگیز آن است که این سیاسیون زندانی، جز با به خطر انداختن جانشان نتوانستند وضعیت ناگوار حاکم بر خود را به ما منتقل کنند. وضعیتی که فرهیخته ای همچون هدی صابر اولین قربانی بی گناه آن بود. صابری که خود تاکید داشت در اعتصاب غذا افراط گری نخواهد کرد، به خاطر  مشت و لگدهای زندانبانان و نبود رسیدگی مناسب پزشکی جان سپرد.
حال پرسش این است که در زندان بزرگتری به نام ایران که ما همه در بند آن هستیم و دستمان هم طبیعتا از زندانیان اوین بازتر است ، ما چه باید بکنیم؟