قرائتِ این روایت که سلاطینِ خودکامه و فرماندهان مستبد هر فصل، در پی مناسبتهای حکومتی و سازمانی، به جبران کمبودهای شخصیتی خود میپردازند قرائتی تکراری است اما نیازمند واکاوی تاکتیکها و تکنیکهای قابل استفاده در این عصر است.
مشخصن هر سلطان خودکامه، جز اینکه سودای قدرت نظامی دارد، هرشب با رویای پشتوانهی مردمی سر به بالین میگذارد و هر صبح با ترفندهایی جدید برای استحکام پایگاه مردمی خود از خواب برمیخیزد. شاهان عصر باستان در پی برگزاری هر جشن تاجگذاری و بازگشت از هر مسافرت شاهانه، بایستی با استقبال پرشور مردمی مواجه میشدند تا عقدههای حقارتِ فقدان پشتوانهی مردمی درمان شود. از این روست که صنعت «مهندسی صحنهآرایی»، صنعت جدیدی نیست و تا شاه و سلطان بوده همین بوده. اما آنچه که مرا واداشت تا چند خطی درمورد «خودارضایی مناسبتی» رهبرانِ امروزی بنویسم سقلمهای بود که مشاهدهی تصاویری از تجمعِ سالانه اعضای سازمان مجاهدین خلق به من زد و قلمم را راه انداخت تا برایتان جوهرپراکنی کنم! ما ایرانیان نگونبختِ ساکنِ داخلِ ایران از بدِ روزگار کارشناسان خبرهای در تشخیص این امور هستیم. ما ایرانیان به اندازهی کافی و بهخوبی از خمو چم راهپیماییهای حکومتیِ سیسالهی جمهوری اسلامی باخبریم.تزئین محل تجمع با تابلوها و پردههای یکسان و مشابه با عنوان «ستاد مردمی» پایهی ثابت تمامی این مناسبتها است. تابلوهای زرد رنگی که در سالن تجمعِ مجاهدین خلق با عنوان «Viva Maryam» به اهتزاز درآمدهاند یادآور «لبیک یا خامنهای» است. پلاکاردهای مشابهِ حاضر در دست مدعوین همان تکرارِ امور ستادهایِ بهظاهر مردمیِ جمهوری اسلامی و حضور زنان و مردان غیرمتعارف (نوع حجاب و پوشش) نسبت به طرفدارانِ سازمان مجاهدین نیز همان سناریوی هر سالهی جمهوری اسلامی در 22 بهمن است که دو سالِ قبل در نهم دیماه، تمام و کمال به اجرا گذاشته شد.
صنعت مهندسیِ صحنهآرایی زیر مجموعهای از صنعت «پیشواسازی و رعیتپروری» است. شاه، پیشوا و یا رهبر، بایستی از چهرهای پرنفوذ برخوردار باشد. خمینی، بنلادن و بسیاری از رهبران دیگر گروههای ایدئولوژیک از شخصیتی کاریزماتیک برخوردار بودند حال اگر یک رهبر چنین مشخصهای نداشته باشد بایستی توسط صحنهآرایان و چهرهپردازان، صاحب «کاریزما» شود. خامنهایِ تکیده و سیگاری به یکباره آیتالله و محاسنش سفیدرنگ میشود، جملاتاش قصار میشوند و از در و دیوار کشور آویزان میشوند. منسوب میشود به اولیاالله و امامزادهگان حاضر در اکناف کشور. رهبران مجاهدین خلق نیز شاید از برای رهبری سازمانی ایدئولوژیک، چنین اشتراکاتی با خامنهای دارند. نوع تصویربرداری و نورپردازی مریم رجوی، الگو شدن مدل لباس مریمِ رجوی برای زنانِ مجاهد، خواب دیدن مجروحان مجاهد و مداوا شدن و شفا با دمِ مسیحایی «پیشوا مسعود» از جمله تاکتیکهای مهندسان صحنهآرايی کمپِ اشرف است.
اساسن رهبران و فرماندهان خودکامه با دستآویختن بدین شیوهی مهندسی، تنها به دنبال فروکاستن از عقدهی حقارت و ترمیمِ خلل کمبود پشتوانه مردمی نیستند. نکتهای که در طول تاریخ هماره تکرار شده، خادم نبودن و خدمات ندادن «رهبر» نسبت به جامعه و قرار گرفتن در سطحی ورای جامعه است. امرِ مشخصی است که «پیشوا» هیچگاه در برابر «رعیت» پاسخگو و خادم نخواهد بود. پس اگر جامعه، یک «بلندمرتبه» را همشان خود بداند از او خدمت خواهد خواست و آن «بلند مرتبه» بایستی در برابر سوال جامعه، مسئول باشد. از این روی است که حاکمان مطلقه و فرماندهان خودکامه بخش زیادی از منابع را خرج به دست آوردن جایگاهی فراتر از منزلت اجتماعی میکنند.
«پیشوا سازی» جامعه را حتا با وجود قوانین دموکراتیک، دچار سرطان میکند. آن هنگام که جامعه، پیشوایی بلندمرتبه داشته باشد به وی اجازه خواهد در جایگاهی قرار گیرد که خردِ پیشوا فراتر از خردِ جمعی تلقی شود و در نتیجه «امرِ، امرِ رهبرِ نظام خواهد شد!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر