- ببخشین آقا، میشه ازتون اجازه بگیرم خانومتون به من نیگا کنه؟
- ب… بله آقا؟
- هیچی، ناراحت نشین. فقط میخواستم بگم خانوم متشخص و برازنده ای همراهتونه. میشه ازش بخوایین به من نیگا کنه؟
- من… متوجه نمیشم! شما حالت خوشه؟
- به خوشیِ شما، ای… بدک نیستم. راستش میخواستم خودم ازشون خواهش کنم به من نیگا کنن خجالت کشیدم، گفتم راحت تره شما ازش بخواین!
- ببینم جوون، من که یه دونه بزنم توی گوشت مُردی، ولی راستشو بگو چه موادی میزنی؟ هپروتت بالاس!
- جان عزیزتون هیچی. من خودم خانواده دارم، دوست دختر دارم… کار و زندگی دارم… فقط این که خانمتون به من نیگا نمیکنه رفته رو اعصابم.
- حالا واسه چی باید ایشون از میون اینهمه آدم تو رو نیگا کنه؟… بیا برو پی کارت پسرم، من اعصاب ندارم ها…
- مشکلی نیست. بیاین بزنین توی گوشم. فقط خواهشم رو اجابت کنین. یه نیگا به جوونی مثل من که کسی رو نکشته! قول میدم تحریک نشم!
- خب حالا گیریم نیگا کرد، چی به تو می ماسه؟
- هیچی آقا… دارم عذاب می کشم. جون هر کی دوست دارین به من کمک کنین… شما اصلا انگار از دور و ورتون خبر ندارین. بابا، لعنتی از صبح که از خونه میزنی بیرون، انگار تو شهر ارواح داری قدم میزنی. همه سرا پایین. هیشکی به هیشکی محل نمیذاره. دریغ از یه نیگاه محبتآمیز، دریغ از یه نیگاه ستایشآمیز… دیگه داره خوف برم میداره. داره اشکم درمیاد. من لابد یه عیبی ایرادی دارم دیگه. چرا هیشکی به من نیگاه نمیکنه آخه! بلوزم نوئه، موهام مرتبه، ناخونامو تازه گرفتم، عطر زدم… ولی انگار نه انگار… کمک کنین!
- پسر جون تو که با معلوماتی، دور و ورت رو نیگا کن. ببین کسی رو میبینی به کسی نگاه کنه؟ دیدی کسی به کسی لبخند بزنه؟ دیدی کسی با نگاهش به کسی امید بده؟ خب مگه فقط شمایی؟ من خودم وقتی پامو میذارم بیرون انگار دارم گناه می کنم. نه میتونم به کسی نگاه کنم، نه حرف بزنم.
- خب شما که میفهمی من چی می کشم. آدم وقتی به مردم نیگاه میکنه دلش میخواد اونام بهش نیگا کنن دیگه. اینجوری انگاری اصلا داخل آدما نیستی. من امروز با یه نیگا کلی روحیه می گیرم.
- حالا که به نظر پسربدی نمیای، بذار ازت بپرسم اگه ازت بخوام خواهر خودت الان به من نیگا کنه، دلت رضا میده؟ غیرتت ور میداره؟
- آره آقا، چرا که نه… اونا. الان اونجا، همون گوشه. واستاده و داره شما رو نیگا می کنه. اصلا خودش به من گفت برو جلو. گفت این آقا کتاب دستشه. گفت موهاشو روغن بادوم زده. گفت لابد خانمش خیلی دوستش داره چون کتش معلومه با دست اتو خورده خیلی هم تمیز و شیک… گفت انگار دارن واسه بچه شون که پیشدانشگاهیاش تموم شده دنبال کادو میگردن. خودش بهم گفت. نیگاش کنین… چشماش یه چشمه لبخنده. شما هم نیگاش کنین. بذارین نگاه ها همدیگه رو پیدا کنن آقا…
- تو… تو کی هستی جوون… شما کی هستین؟
- گریه نکن آقا… اشک نمیذاره همدیگه رو ببینیم. بذارین همدیگه رو ببینیم. بذار بهت بگم چقدر صورت خانومت ظریفه. خیلی وقته واسه ت عادی شده نمی فهمی. بذار بهت بگم زانوی خانمت درد می کنه وقتی راه میره، زیاد راه نبرش. بذارین همدیگه رو نیگاه کنیم. من و شما و همه. بذار همهی عالم بفهمن ما واسه هم احترام قائلیم. بذار دلهامون همدیگه رو محک بزنن. آدمها تو نگاهشون خیلی چیزا نهفته: نفرت، محبت، رفاقت، سوال، جواب…
بیاین آقایون و خانوما… بیاین به هم نیگا کنیم… امروز بازار جنسش از آدمیزاده. بیاین همدیگه رو پیدا کنیم!
- ب… بله آقا؟
- هیچی، ناراحت نشین. فقط میخواستم بگم خانوم متشخص و برازنده ای همراهتونه. میشه ازش بخوایین به من نیگا کنه؟
- من… متوجه نمیشم! شما حالت خوشه؟
- به خوشیِ شما، ای… بدک نیستم. راستش میخواستم خودم ازشون خواهش کنم به من نیگا کنن خجالت کشیدم، گفتم راحت تره شما ازش بخواین!
- ببینم جوون، من که یه دونه بزنم توی گوشت مُردی، ولی راستشو بگو چه موادی میزنی؟ هپروتت بالاس!
- جان عزیزتون هیچی. من خودم خانواده دارم، دوست دختر دارم… کار و زندگی دارم… فقط این که خانمتون به من نیگا نمیکنه رفته رو اعصابم.
- حالا واسه چی باید ایشون از میون اینهمه آدم تو رو نیگا کنه؟… بیا برو پی کارت پسرم، من اعصاب ندارم ها…
- مشکلی نیست. بیاین بزنین توی گوشم. فقط خواهشم رو اجابت کنین. یه نیگا به جوونی مثل من که کسی رو نکشته! قول میدم تحریک نشم!
- خب حالا گیریم نیگا کرد، چی به تو می ماسه؟
- هیچی آقا… دارم عذاب می کشم. جون هر کی دوست دارین به من کمک کنین… شما اصلا انگار از دور و ورتون خبر ندارین. بابا، لعنتی از صبح که از خونه میزنی بیرون، انگار تو شهر ارواح داری قدم میزنی. همه سرا پایین. هیشکی به هیشکی محل نمیذاره. دریغ از یه نیگاه محبتآمیز، دریغ از یه نیگاه ستایشآمیز… دیگه داره خوف برم میداره. داره اشکم درمیاد. من لابد یه عیبی ایرادی دارم دیگه. چرا هیشکی به من نیگاه نمیکنه آخه! بلوزم نوئه، موهام مرتبه، ناخونامو تازه گرفتم، عطر زدم… ولی انگار نه انگار… کمک کنین!
- پسر جون تو که با معلوماتی، دور و ورت رو نیگا کن. ببین کسی رو میبینی به کسی نگاه کنه؟ دیدی کسی به کسی لبخند بزنه؟ دیدی کسی با نگاهش به کسی امید بده؟ خب مگه فقط شمایی؟ من خودم وقتی پامو میذارم بیرون انگار دارم گناه می کنم. نه میتونم به کسی نگاه کنم، نه حرف بزنم.
- خب شما که میفهمی من چی می کشم. آدم وقتی به مردم نیگاه میکنه دلش میخواد اونام بهش نیگا کنن دیگه. اینجوری انگاری اصلا داخل آدما نیستی. من امروز با یه نیگا کلی روحیه می گیرم.
- حالا که به نظر پسربدی نمیای، بذار ازت بپرسم اگه ازت بخوام خواهر خودت الان به من نیگا کنه، دلت رضا میده؟ غیرتت ور میداره؟
- آره آقا، چرا که نه… اونا. الان اونجا، همون گوشه. واستاده و داره شما رو نیگا می کنه. اصلا خودش به من گفت برو جلو. گفت این آقا کتاب دستشه. گفت موهاشو روغن بادوم زده. گفت لابد خانمش خیلی دوستش داره چون کتش معلومه با دست اتو خورده خیلی هم تمیز و شیک… گفت انگار دارن واسه بچه شون که پیشدانشگاهیاش تموم شده دنبال کادو میگردن. خودش بهم گفت. نیگاش کنین… چشماش یه چشمه لبخنده. شما هم نیگاش کنین. بذارین نگاه ها همدیگه رو پیدا کنن آقا…
- تو… تو کی هستی جوون… شما کی هستین؟
- گریه نکن آقا… اشک نمیذاره همدیگه رو ببینیم. بذارین همدیگه رو ببینیم. بذار بهت بگم چقدر صورت خانومت ظریفه. خیلی وقته واسه ت عادی شده نمی فهمی. بذار بهت بگم زانوی خانمت درد می کنه وقتی راه میره، زیاد راه نبرش. بذارین همدیگه رو نیگاه کنیم. من و شما و همه. بذار همهی عالم بفهمن ما واسه هم احترام قائلیم. بذار دلهامون همدیگه رو محک بزنن. آدمها تو نگاهشون خیلی چیزا نهفته: نفرت، محبت، رفاقت، سوال، جواب…
بیاین آقایون و خانوما… بیاین به هم نیگا کنیم… امروز بازار جنسش از آدمیزاده. بیاین همدیگه رو پیدا کنیم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر