اندیشه یکی از کاربران قدیمی بالاترین برای من یک نوشته ی فرستاد که من به بالاترین لینک کنم. امیدوارم که کاربران خوبی مثل اندیشه به بالاترین برگردند و کیفیت این سایت شناخته شده رو بالا ببرند.
پس از مدتها، امروز سری به بالاترین زدم، یاد آن بالاترین گرامی!
زمینه آبی رنگ و صمیمیاش نوعی احساس تعلق را در من زنده میکرد. تصویریخاطرهانگیز از تقلای بی امان انگشتهایم در آنجا، لبخندی نوستالِژیک بر لبانم نشاند که بیتعارف بگویم، شیرین بود. درودیوار آشنایش مرا به یاد بارها و بارها ریفرش کردن کامنتهای یک لینک برای شرکت کردن در بحثها و خواندن نظرات جدید انداخت. به یاد اولین روزی که دعوتنامه بالاترین را دریافت کردم. روزی که پس از اینکه ماهها بالاترین را میخواندم، بلاخره موفق به دریافت مجوز ورود به سرزمینی شده بودم که میتوانستم آنجا آزادانه با همزبانهایم حرف بزنم و بزرگ شوم. شوق کسب امتیاز هزار و پانزدههزار! اولین موضوع داغی که ایجاد کردم و دوستانی که پیدا کردم!
اما! اما به محتوی سایت که نگاه کردم، لبخند بر لبم خشکید و بیتعارف بگویم، تلخ بود! این تلخی به این دلیل بود: بالاترینی که روزگاری با تکیه بر دانش کاربران و زحمات مدیرانش، محتوایی ارائه میکرد که در جاهای دیگر به راحتی قابل دسترسی نبود، امروز تمام محتوایش تبدیل به باز نویسی اخبار سیاسی روزمره سایتهای خبری شده بود که به شکلی دیوانهوار خبرها در آن تکرار شده بودند. بالاترینی که کامنتگذارهایش بینشی عمیقتر به مطالب به اشتراک گذاشته شده میدادند، صفحه لینکهایش تبدیل شده بود به زندهباد و مردهباد گفتن و محل نزاعهای سیاسی کوچهبازاری!
با خود گفتم این تلخی شاید از صلبیت من باشد. از این رو به سراغ صفحه شخصی کسانی رفتم که در بالاترین از آنها بسیار آموخته بودم. کسانی که آنجا حرفهایی میزدند که به سختی امکان یافتنشان در جایی دیگر میسر بود!
رفتم سراغ شناسه «مرلین». از او بسیار آموخته بودم. او کسی بود که مستند حرف میزد.بر اساس رویدادها به دیگران آگاهی میداد و لینکهایش معمولا پر طرفدار بودند. اما وقتی به خانهاش رفتم، متوجه شدم که او از آنجا کوچیده است و تنها یادداشتی برای من گذاشته است به این شرح: “برای ازادی به بالاترین امدم و برای پایداری ازادی از بالاترین می روم.در اعتراض به تک روی مدیران بالاترین بالترین را ترک می کنم.ازموده را ازمودن خطاست”
پس گفتم سری به آرش خان میزنم! آرش خان اهل قلم و مطبوعات بود. اهل فکر و مباحثه بود. هرچند که در هر بحثی خود را مداخله نمیداد ولی وقتی لب به سخن میگشود، بدون شک بر دانستههای بخش اعظمی از خوانندگان میافزود. بیشتر در کامنتها خودش را نشان میداد. به خانهاش رفتم! اما او هم دیگر آنجا نبود. برایم نوشته بود: “در اعتراض به : 1) نقض حریم آزادی بیان و سانسور 2) دخالت مدیریت در محتوای سایت 3) امتیاز ویژه قایل شدن برای برخى كاربران خاص 4) بسته شدن بی دلیل حساب کاربران تا اطلاع ثانوی بالاترين را تحريم خواهم كرد.”
نا امیدانه راهم را به سمت خانه «پلار» کج کردم. خرس قطبی بالاترین که بعضی از ما به او میگفتیم “پلار جان”. او استاد بازخوانیهای تاریخی-سیاسی بود. تقریبا برای هر موضوعی یک قطعه روزنامه از گذشته نه چندان دور داشت تا بهوسیله آن به اذهان فراموشکار ما تلنگر بزند! به خانهاش رفتم. دیدم چیزی برای من ننوشته است. به سرعت نگاهم از سردر خانهاش به سمت پایین سر خورد و به سوی اختلاف بین اعتبار کسب شده و انرژیی باقیمانده امروزش رفت. این بار خوشحال شدم. بسیار زیاد! لینکهای فرستادهاش را دیدم. به به! نوشته بود “بازخوانی تاریخی …” طبق عادت به سراغ کامنتها رفتم که بازهم این نظر پلار، ماهیچههای بسط یافته صورتم را منقبض کرد. نوشته بود: “اصلا بحثی پیش نمی آید دوست من… انگار نه انگار که چنین لینکی ارسال شده :))اشتباه من بود که دوباره به این فضا اعتماد کردم و ارسال لینک را از سر گرفتم.”
پلار هم احساس تنهایی میکرد!
وقتی به خانهدیگر کسانی که میشناختم و فضای کنونی بالاترین را با حضور آنها عجیب میدانستم سر زدم، متوجه شدم که مشکل از کجا است. تقریباً هیچکدام نبودند.
آرتا هرمس نوشته بود: “سپاس از بالاترین به خاطر کمکی که به جنبش آزادیخواهی در ایران نمود. شاید روزی دوباره بازگشتم… روزی که خود بالاترین نیز متوجه شده باشد دارد کیفیتش را از دست می دهد. 25 آذر ماه 1389″
محافظهکار(Conservative) نوشته بود: “مرد عمل بودن من بدین معناست که میدانم در کوبیدن سر به دیوار، این سر است که میشکند نه دیوار (آنتونیو گرامشی) / بالاترین امروز به همان دیوار تبدیل شده است. سرم را نمی کوبم، راهم را کج میکنم و میروم، بی هیچ حرف اضافهای… در اعتراض به شرایط حاکم بر بالاترین”
مارتین(heidegger) نوشته بود: “گفتنش برايم خيلي دردناك است، درست مثل لحظهاي است كه عزيزي به تو پشت ميكند و ميرود … اما با مجموعه اتفاقاتي كه رخ داد بايد با تلخكامي بگويم كه: بالاترين ارزاني مديريت نابخردش!”
بهرنگی نوشته بود: “در اعتراض به مدیریت سایت در موارد 1) بسته شدن بی دلیل حساب کاربران 2) دخالت مدیریت در محتوای سایت 3) امتیاز ویژه قایل شدن برای دوستان و 4) نقض حریم آزادی بیان؛ تا اطلاع ثانوی در تحریم هستم
http://friendfeed.com/behrangi دوشنبه هشتم آذر 1389“

صادق رحيمي نوشته بود: “در اعتراض به سیاستهای حذفی مدیران و بخصوص در عکس العمل به قتل عام گسترده کاربران و لینکها که امروز (۲۸ آذر ۸۹) به شکل یک کودتا در بالاترین صورت گرفت، تا زمانی که مسئولان سایت رسما سیاست «حذف» لینکها را منتفی نگردانند از فعالیت در این سایت خودداری میکنم.”
اسدمیرزا((aalijenaab نوشته بود: “در اعتراض به مدیریت سایت در موارد 1) بسته شدن بی دلیل حساب کاربران 2) دخالت مدیریت در محتوای سایت 3) امتیاز ویژه قایل شدن برای دوستان و 4) نقض حریم آزادی بیان؛ تا اطلاع ثانوی در تحریم هستم. 1389/9/8″
واضح است که در جایی مثل بالاترین همیشه افراد جایگزین میشوند و بنا به شرایطی که برای آنها وجود دارد هر کس ممکن است دیر یا زود فعالیتش در آنجا محدود یاقطع گردد. به همین نسبت هم افراد جدید میآیند و این روند ادامه دارد. اما خروج اعتراض آمیز افرادی که در آنجا وقت گذاشتهاند و واقعا به فعالیت در آنجا امید داشتهاند، آن هم با تعداد زیاد، به هیچ وجه طبیعی نیست. مشکل از فضایی است که آنها را فراری داده است. این تحول در بالاترین اتفاق افتاده است.
با این حال به سراغ کسانی رفتم که شاید با توجه به نحوه فعالیتشان، کمتر شناخته شده بودند ولی برای کسانی مثل من که ساعتهای زیادی در بالاترین صرف میکردیم، دانش و حسن نیت و دلنگرانیهایشان برای ایران و انسانیت پوشیده نبود. با خود گفتم حتما الان اینها شناخته شده هستند و فعالیت میکنند. اما
اطلس نوشته بود: “برای خودم متاسفم که زمانی بالاترین رو جدی می گرفتم .”
ترمینوس نوشته بود: “خبرها رو میشه همه جا خوند، اینجا برای دوستانم و مطالب تحلیلی که مینوشتند میامدم. حالا که قراره دوستان خوبم نباشند صفحه داغ بالاترین تبدیل خواهد شد به یک یا دو خبر یکسان از ده سایت مختلف. فعلا ترجیح میدهم بجای بالاترین به وبلاگ دوستان مراجعه کنم.”
فرهاد نوشته بود: “واقع گرا باش. غیرممکن را بخواه! آپدیت ۲۰ نوامبر ۲۰۱۰: عضویت و فعالیت در بالاترین را دوست دارم اما نه به هر قیمتی. تا لغو قانون حامی تبعیض دینی از فعالیت در بالاترین خودداری می کنم.”
حمید نوشته بود: “من از حذفیون کودتای 28 آذر هستم. سایتی که به این راحتی حقوق کاربران خود را پایمال می کند ارزش فعالیت دموکراتیک و آزادی خواهانه ندارد. جامعه بالاترین یک جامعه رنگارنگ می باشد و اداره آن هم باید بصورت دموکراتیک و خودگردان انجام بگیرد وگرنه چندی دیگر ..”
اما چیزی که عمیقا من را ناراحت کرد، کامنتی بود از بانو بالایار دوست داشتنی و صبور بالاترین در پاسخ به این کامنت کاربر 18تیر. او به جای پرداختن به این مسئله و استقبال از پیشنهادات و انتقادات سازنده برای بازآوری فضای مثبت بالاترین، همه را دعوت به فراموشی و پشت گوش گذاشتن این اتفاق میکند. انگار نه انگار که هزاران ساعت در بالاترین وقت صرف شده است و این وقت و انرژی چه امیدوارانه صرف میشد. به همین راحتی بانو؟ “فراموش کنید و بگذارید بالایارها با دلگرمی کار کنن؟” صد البته من هم همین دلگرمی را میخواهم. اما دلگرمی از کپی کاری سایتهای خبری به دست نمیآید. بالاترین تبدیل به یک دستگاه فتوکپی سیاسی شده است. هرچند که در نگاهی میتوان آن را یک لینکدانی دانست که اصولا کارش همین بازنشر لینکها است، اما هم من میدانم و هم شما که بالاترین فراتر از این بود. از این گذشته، همین نقش لینکدانی بودن را هم الان به خوبی ایفا نمیکند.
وقتی بیشتر در بالاترین جستجو کردم، برایم گران آمد. برایم سنگین بود. آن همه وقت و انرژی که در بالاترین صرف شد برایم گران آمد. وقتی آن کامنت «پلار» را خواندم، همچون کسی که آبادیاش را از دست رفته میبیند غمگین شدم. گرچه من مدتها آنجا نبودم، اما مگر فراموش کردن آن همه تلاش و امید شدنی است؟ به حرمت روزهای خوب بالاترین، و به یاد خوبهای آنجا، چه آنهایی که دیگر نیستند و چه معدودی که هنوز به سختی ماندهاند و تلاش میکنند، این مطلب را نوشتم. به حرمت خوبانی چون «الفی» و «برزو» و «مونا» و «مسعود مشهدی» و «آ سد ممد» و «meltfracture» و «گالوا» و «پوینده» و «ورتیگونه» و «لونا» و «Majnoun» و «رضا راز» و «اسپینوزا» و «سعید پر» و «اولاد» و «دودوزه» و «نیکو» و «بلوا» و «بافومه» و «اسفندیار» و «عرفان حرف حساب» و «لیبرال» و «دخت ایران» و «سام آشتیانی» و «فوسکا» و «گمنامیان» و «لیبرته» و «اتوبوس» و« سیاوش» و «ایران00» و «سورنا» «ایرانمهر» ا کریم کاربران خوب دیگری که آوردن نام همه آنها چندین صفحه را پر میکند. کسانی که هرکدام به سبک خود کیفیتی مثال زدنی به بالاترین میدادند. (ترتیبی که برای آوردن اسامی قائل شدهام تنها بر اساس حضور ذهنم در لحظه بود. از آنجایی که هرکدام از این دوستان به شیوه خود بسیار تاثیرگذار بودند و معتقدم اصولا نمیتوان ترتیب خاصی را در این زمینه مورد استفاده قرار داد.)
این بار اول نیست که از این اتفاقات در بالاترین میافتد. تقریبا در بازهای 9 ماهه این کوچیدن کاربران در بالاترین تکرار میشود(البته این بار بسیار گستردهتر بودهاست) و هر بار تعدادی از آنها هرگز برنمیگردند که معمولا از بهترینها هم هستند. همین تکرار این اتفاق، نشانه پیمودن مسیری غلط است که ظاهرا هنوز اصلاح نشده است. تقریبا 90 درصد از کاربرانی که در بالا نام برده شدند و الان در بالاترین نیستند، در فضای مجازی حضور دارند و فعال هستند اما حتما از اینکه نمیتوانند به خانهشان در بالاترین برگردند خوشحال نیستند.
من تغییرات مثبتی هم در بالاترین دیدم. همین امروز را میگویم که به آنجا سر زدم. مثلا رای منفی تقریبا به بهترین شکلش در آمده است که به نظر من اگر کلا برچیده شود بهتر است. وضعیت ستونهای کناری بهتر شده است. مشارکت عمومی بهتر شده است. تنها کیفیت محتوی بسیار پایین است. به هر حال نمیشود رفتن این همه سرمایه ارزشمند انسانی را تنها با این تغییرات جبران کرد. این تاوان اشتباهی بس بزرگ بوده است که تحلیلش زمان زیادی میطلبد و البته خود مدیران قطعا به آن واقفند.
اما شاید سوالی در ذهن خواننده ایجاد شود که: “نویسنده این مطلب دیگر در بالاترین نیست، پس چرا در مورد آن مینویسد؟”
پاسخ ساده است. اصلا به منظور اصلاح بالاترین نیست! به این دلیل است که چند سال را ساعتها در آنجا بودهام. چون آنجا در مقایسه با محیط جامعه واقعی ایران بسیار آزاد تر است و در عین حال از جمعیت آنلاین خوبی برخوردار است. یعنی آنجا مکان خوبی برای حرف زدن و بزرگ شدن و آگاهی بخشی است. و از طرفی دیگر، من شاهد آمادهسازی و مهیا شدن این مکان برای حضور گسترده کاربران دنیای مجازی بودهام. شاهد تلاش کاربران و مدیران بودهام. و امروز که پس از مدتها آمدم و بالاترین را دیدم، نتوانستم که ننویسم.
رفتم به صفحه خود اندیشه: اندیشه نوشته بود: “لطفا این شناسه کاربری را حذف بفرمایید”
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر